خانه
1.25K

داستان عزرائیل و یک خانم...

  • ۰۰:۲۴   ۱۳۹۳/۴/۱۰
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|6236 |2085 پست
    یک خانم 45 ساله که یک حملهء قلبی داشت و در بیمارستان بستری بود ..

    در اتاق جراحی که کم مونده بود مرگ را تجربه کند حضرت عزرائیل رو دید و پرسید:


    آیا وقت من تمام است؟


    حضرت عزرائیل گفت:نه شما 43 سال و 2 ماه و 8 روز دیگه عمر می کنید .


    در وقت مرخصی خانم تصمیم گرفت در بیمارستان بماند و عملهای زیر را انجام دهد


    کشیدن پوست صورت-تخلیهء چربیها-عمل سینه ها و جمع و جور کردن شکم .


    فقط به فکر رنگ کردن موهاش و سفید کردن دندوناش بود !!!!


    از اونجایی که او زمان بیشتری برای زندگی داشت از این رو او تصمیم گرفت

    که بتواند بیشترین استفاده را از این موقعیت (زندگی) ببرد.


    بعد از آخرین عملش او از بیمارستان مرخص شد


    در وقت گذشتن از خیابان در راه منزل بوسیلهء یک آمبولانس کشته شد .


    وقتی با حضرت عزرائیل روبرو شد او پرسید: من فکر کردم شما فرمودید من 43 سال دیگه

    فرصت دارم چرا شما مرا از زیر آمبولانس بیرون نکشیدید؟


    حضرت عزرائیل جواب داد : اِاِاِا شماییییییید نشناختمتون !!! 



  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان