۱۴:۲۲ ۱۳۹۳/۴/۳۰
راستش ماجرا از اونجا شروع شد که ما همدیگر رو دوست داشتیم و یه بار که سر زده رفتم محل کارش دیدم به به .... چه خبرههههههههه ! شوهرم در حلقه ی ده تا دختره تر گل ورگل که دارن براش خودکشی می کنند نشسته داره آموزششون می ده و از همه بدتر دختر قرتی و بی بندباری که منشی ش بود و خیلی هم خوشگل بود با چشم های هیز نگاه های هرزه و زشتی به بدن شوهرم که اون موقع دوستم بود و اینا خبر نداشتن می کرد .... یعنی چشم بر نمی داشتن ازش حساب کنید من اون روز چه حالی داشتم .... من ظاهر خودم هم خوب بود ولی شوهرم مرد خیلی خوش تیپ و زیبایی بود ..... که سنگین رفتار می کرد و جلف بازی هم در نمی اورد ....
ویرایش شده توسط آلیس جووووون در تاریخ ۳۰/۴/۱۳۹۳ ۲۰:۲۸