خانه
294K

داستان های واقعی و عبرت انگیز

  • ۱۱:۳۵   ۱۳۹۳/۶/۲
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48338 |46689 پست

    قصۀ ی که مرا به گریه وا داشت

    داستانی که به خاطرش هم خوشحال شدم وهم گریستم، این داستان زندگی دو زوج جوان است که برای ما ثابت می کند که جمال و زیبای ظاهری در زندگی زناشویی چندان مهم نیستند، بلکه مهترین چیز عبارتند:



    دوست داشتن....

    تفاهم ....

    محبت ...

    رحمت ....

    داستان از این قرار است.

    این زن که صاحب داستان است، حکایت می کند، و می گوید:

    با مردی ازدواج کردم که قبلا از بد شکلی و بد ریختی او شنیده بودم، ولی هیچ وقت تصورنمی کردم که به این شکلی باشد که در شب زفافم دیده بودم .

    در آن شب تا نگاهم به چهره اش افتاد نتوانستم طاقت بیاورم، و جلویش غش کرده و بر زمین افتادم!!

    همسرم با سرعت به دنبال آب رفت تا آن را بر من بپاشاند، با سردی آب روح به بدنم باز گشت، ولی خودم را به خواب زدم تا اینکه صبح شد!!

    و در صبحگاه چشمانم از ترس چهره ی بد ریختش از او می بر می گرداندم، ولی او گمان می کرد که هنوز در شرم و حیاء هستم.

    چند روزی گذشت ... و آن قلب زیبایی که پشت آن چهرۀ زشت نهفته بود هویدا شد، قلبی پاک و صاف، ضربانش با احساس و محبت می تبید،،، زیبا با من معاشرت می کرد،،، و احساساتم را رعایت می کرد،،، بر کوتاهی های من در حقش، و بر سستی هایم صبر می کرد،،، و دو چندان به من عطوفت می کرد،،، و او بهترین یاورم در امور دنیا و آخرتم بود..

    در کارهای خانه مرا یاری می نمود،،، و در هنگام بیماری از من پرستاری می کرد،،، هیچ سخنی از او نمی شنیدم مگر اینکه از آن لذت می بردم،،، و چیزی از او نمی دیدم مگر اینکه مرا خوشحال می کرد.

    با وجودی که از نظر مالی تنگدست بود، ولی من با او احساس خوشبختی و راحتی می کردم، این سبب شد تا خانۀ متواضع ما با لطافت اخلاق او، و معاشرت زیبایش به قصری شکوهمند تبدیل شد، که سعادت و خوشبختی در فضای آن انتشار یافته، و بوی آرامش و نشاط در آن به مشام برسد.

    او در قلبم جای گرفته بود،،، مثل اینکه مالک قلبم شده ،،، فکر و ذهنم به او مشغول بود،،، طاقت دوری از او را نداشتم،،، و او نیز طاقت دوری از من را نداشت،،،

    هنگامی که لحظه جدایی فرا رسید،،، که نوشتنش قبل از من بود، و اجلش بدون من، با فرافش بسیار دردمند شدم، با مرگش دردی شدید احساس کردم که حواسم را از بین برده، و بی هوش شدم همان طور که بار اول با دیدنش بی هوش گشتم، ولی این بار کسی مانند بار اول با سرعت به طرف آب نرفت، همان طور که او رفته بود..........

    همسر این مرد بعد از مرگ شوهرش بیشتر از سه روز نگذشت که او نیز به شوهرش ملحق شد، و دار فانی را وداع گفت.

    خداوند همه را مورد رحمت خویش قرار دهد...

    خوشبختی در اخلاق زیبا نهفته است، اگر چه ظاهر او زیبا نباشد،، و ثروتمند نباشد،، چه بسا از زنانی که با مردان ثروتمند و نسب دار، و اهل پست و مقام ازدواج کردند، ولی به خوشبختی نرسیدند،،، پس چرخاننده زندگی زناشویی اخلاق زییا و دلربا است.
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان