خانه
294K

داستان های واقعی و عبرت انگیز

  • ۱۱:۳۶   ۱۳۹۳/۶/۲
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48338 |46689 پست
    داستان زیبایی : شب عروسی و مادر داماد



    قصه ای زیبا " خوشحال میشم بخونید"

    .



    داماد به شکل نگهانی مهمانان را غافلگیر کرد 

    در حالیکه میکروفن رو بدست گرفته بود و میگفت : چه کسی حاضره مادرم رو بخره و 3بار این جمله رو تکرار کرد



    جزئیات این داستان بر میگرده به شب عروسی زمانیکه عروس و داماد در کنار هم نشسته بودند ، عروس در گوش داماد گفت : مادرت رو از روی سکو بفرست پایین ؛ خوشم نمیاد ....

    و داماد میکروقن رو برداشت و گفت " چه کسی مادرم رو میخره ؟"



    حاضرین از این رفتارش بشدت تعجب کردند ، و 3 بار این جمله رو تکرار کرد ،حاضرین جشن عروسی همگی سکوت اختیار کردند 



    در این هنگام داماد انگشتر رو پرت کرد و گفت : " من مادرم را خواهم خرید "

    و رو به عروس کرد و طلاقش رو اعلام کرد ، مادرش رو برداشت و از سالن خارج شد 



    و بعد از پخش شدن داستان ماجرا در منطقه مردی آمد و به پسر جوان گفت " شوهری بهتر از تو برای دخترم نخواهم یافت " و دخترش را به همسری او در آورد ....




    ‘امـــــــك ثم امـــــك ثم امـــــــــك‘


    بیاد آور که پیامبر صلی الله علیه و سلم در مورد کسی که بیشترین حق را بر گردن دارد گفت : اول حق مادرت را ادا کن سپس حق مادرت و باز هم حق مادرت و سپس پدرت



    بترسید ای کسانی که مادران خویش را بخاطر همسر ، دوست و یا هر چیز دیگر آزرده خاطر میکنید ....
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان