خانه
294K

داستان های واقعی و عبرت انگیز

  • ۱۶:۵۰   ۱۳۹۴/۱۲/۶
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48338 |46689 پست

    #شتر_در_دام_حيله_زاغ_و_گرگ_و_شغال

        آورده اند كه در بيشه اي سبز و خرم، كلاغ و گرگ و شغالي در خدمت شيري مهربان، اما ساده دل زندگي مي كردند. از قضا روزي شتر بازرگاني براي يافتن چراگاه به اطراف آن بيشه آمد و در حين قدم زدن به سلطان آن جا يعني شير برخورد و به ناچار تعظيم و تكريم بسيار كرد. شير با او احوال پرسي كرد و پرسيد: آيا قصد رفتن داري يا مي خواهي در اين جا منزل كني!؟ شتر جواب داد: هرچه سلطان گويد همان مي كنم. شير گفت: اگر ميل ماندن داشته باشي در هم نشيني با من هم از مال دنيا بي نياز مي شوي و هم در سايه حمايت من از خطرات احتمالي ايمن مي باشي. شتر خوشحال شد و در آن بيشه ماند. مدتي بر همين منوال گذشت. از قضا روزي شير در جستجوي شكار با فيل مستي روبه رو شد و ميان آنها جنگي سخت درگرفت و برخلاف هميشه، شير آن بار مجروح و نالان به لانه برگشت. زخم هاي شير طوري بود كه روزهاي بسيار توان راه رفتن و شكار كردن نداشت و كلاغ و گرگ و شغال بي غذا مانده بودند! شير كه اثر بي غذايي و ضعف شديد را در چهره آنها مي ديد، بلاخره طاقت نياورد و به آنها گفت: برويد سر و گوشي بجنبانيد و به من خبر دهيد؛ آيا صيدي در اين نزديكي ها مي بينيد تا من آن را شكار كنم و نياز شما را برآورده سازم؟ بعد از اين صحبت شير، كلاغ و گرگ و شغال به گوشه اي رفته و در مشورت با يكديگر گفتند: بودن شتر ميان ما چه فايده اي دارد؟ نه ما با او انس و الفتي داريم و نه وجودش مايه آسايش و راحتي پادشاه است. بايد شير را مجبور كنيم تا او را بكشد تا هم خودش سير شود و هم خرده غذايي به ما برسد. شغال گفت: اين كار شدني نيست، زيرا او به شتر امان داده است. مراقب باشيد! كه هر كس پادشاه را به بي وفايي تشويق كند و گناه شكستن عهد را در دل او سبك گرداند ياران و دوستانش را در گرداب بلا انداخته است و آفت مرگ و نيستي را به جان خود خريده است! كلاغ گفت

    براي آن امان چاره اي مي توان انديشيد تا شير را از عهده عمل به آن بيرون آورد. شما اينجا بمانيد تا من برگردم. كلاغ نزد شير بازگشت. شير پرسيد: چيزي به دست آورديد؟ كلاغ پاسخ داد: چشم هيچ كداممان از گرسنگي نوري ندارد، اما چاره ديگري هست كه اگر پادشاه با آن موافقت كند همه مان در نعمت فراوان مي افتيم. شير گفت: بگو كلاغ ادامه داد: شتر ميان ما غريب و بيگانه است و بودن او ميان ما به هيچ كداممان فايده اي نمي رساند. شير خشمگين شد و گفت: اين صحبت از وفا و مردانگي دور است و با بزرگواري و مهرباني مناسبتي ندارد. من به شتر امان داده ام. به چه دليلي جفا و خيانت را واجب بدانم؟ كلاغ گفت: من اين چيزها را نمي دانم، اما حكما گفته اند: يك نفر فداي خانواده و خانواده فداي قبيله و قبيله فداي شهر و اهل شهر فداي ذات و وجود پادشاه، اگر خطري در ميان باشد. براي زير قول زدن راهي وجود دارد تا ننگ پشيماني و سرشكستگي نصيب پادشاه نشود درحالي كه وجود پادشاه از رنج و ترس هلاك شدن بيمناك است. شير سرش را پايين انداخت. كلاغ برگشت و به دوستانش گفت: شير كمي ناراحتي و سركشي كرد، اما بلاخره راضي شد. الان وقت آن است كه پيش شتر برويم و داستان رنجي كه به شير رسيده است را تازه گردانيم و بگوييم ما تا حال در زير سايه بزرگواري و جبروت شير روزگار خوشي را گذرانده ايم. اكنون كه شير در رنج و مضيقه افتاده است اگر جان خود را فداي راحتي او نكنيم كفران نعمت كرده ايم. 

    خوب است كه همگي پيش شير برويم و سپاسگزار خوبي هايش باشيم و بگوييم كاري از ما برنمي آيد، مگر اين كه جانمان را فداي تو كنيم؟ آن وقت هر يك از ما بگويد: من امروز غذاي پادشاه خواهم شد و ديگران پيشنهاد او را با عذر و بهانه اي رد كنند. با اين كار هم ابراز دوستي كرده ايم و هم حق خود را ادا كرده ايم و هم زياني نديده ايم! پس همگي پيش شتر رفتند و نقشه خودرا عملي كردند و شتر بيچاره را در تنگنا قرار دادند و خلاصه پيش شير رفتند. كلاغ آغاز سخن كرد و گفت: آسايش ما وابسته به آسايش و راحتي پادشاه است حالا كه ضرورتي پيش آمده تقاضا دارم امروز پادشاه از گوشت من رفع گرسنگي كند. ديگران گفتند: چه فايده از خوردن تو! گوشت تو چه كسي را سير مي كند!؟ پس شغال هم با همان حيله شروع به صحبت كرد، به او جواب دادند كه؛ گوشت تو بوي نا مي دهد و مضر است و شايستگي غذاي پادشاه شدن ندارد. به دنبال او گرگ هم به همين صورت سخن گفت و در جواب او هم گفتند: گوشت تو حناق و خفگي مي آورد و جانشين زهر هلاهل است و شايستگي غذاي پادشاه شدن را نداري. اين بار شتر زبان باز كرد و از روي مهرباني مانند آنها سخن گفت، اما بر خلاف تصورش همه آنها باهم موافق شدند و گفتند: راست مي گويي! چه مهربان و صادقي! و يك باره بر سرش ريختند و او را پاره پاره كردند. اين داستان به ما مي گويد: مكر و حيله افراد مغرض اگر باهم يكي شوند بي تأثير نيست و قطعاً در قوي ترين اراده ها نفوذ مي كند، پس رهايي از اين حيله هوشياري بسيار مي خواهد.

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان