خانه
293K

داستان های واقعی و عبرت انگیز

  • ۱۲:۱۸   ۱۳۹۴/۱۲/۲۲
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|48279 |46689 پست

    #همدلی

    روزی پسر هشت ساله ای با پدرش به مغازه ی حیوانات خانگی رفت تا گنجشکی خریداری کند. مغازه دار آن دو را به پشت مغازه اش برد که پنج گنجشک فسقلی در آن وول می خوردند. گنجشک ها شبیه به توپهای پشمی بودند تا گنجشک. چند لحظه ای نگذشته بود که پسر متوجه شد یکی از گنجشک ها در قفسی تک و تنها ایستاده است. به همین خاطر پرسید:” چرا آن گنجشک تک و تنهاست؟” مغازه دار توضیح داد:” آن گنجشک از بدو تولد ناقص العضو به دنیا آمده و تا آخر عمر هم نخواهد توانست پرواز کند. به همین خاطر در نظر داریم کاری کنیم که برای همیشه به خواب ابدی فرو رود.” پسر در حالی که دست نوازش روی گنجشک می کشید، با حزن و اندوه گفت:” منظورتان این است که او را خواهید کشت؟” مغازه دار گفت:” باید قبول کنیم که این گنجشک تا آخر عمر هرگز قادر به پرواز و بازی با پسری مثل شما نخواهد شد.” پدر و پسر مدت کوتاهی با هم به گفت و گو پرداختند. آخر سر پدر به مغازه دار گفت که قصد خرید همان گنجشک را دارند. مغازه دار پس از شنیدن نظر آنها گفت:” با پولی که پرداخت می کنید، می توانید یکی از این گنجشک ها ی سالم را انتخاب کنید. چرا آن را انتخاب می کنید؟” پسر کوچولو با شنیدن این حرف خم شد، با دو دست لبه ی چپ شلوارش را گرفت و آن را بالا کشید. پای چپش را که بدجوری پیچ خورده و چلاق بود و با بازوبندی فلزی محکم نگه داشته شده بود، به مغازه دار نشان داد و در حالی که به او نگاه می کرد، به نرمی گفت: ” می بینید، آقا! من هم نمی توانم خوب بدوم. این گنجشک هم به کسی نیاز دارد که وضع و حالش را خوب درک کند!”

    ” تئودور روزولت” می گوید:

    مهم ترین عنصر کامیابی، داشتن راه و رسم همدلی و همراهی با مردم است.

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان