بهزاد لابی :
هلما :
بهزاد لابی :
هلما :
سلام آقا بهزاد . الهی شکر . سلامتی .
ممنون . منم هیچی از دیروز تا الان مهمون داشتیم حسابی خسته ام .
جدی؟ چه مهمون بازاری شده. مگه عید دیدنی نیومدن همه؟ یه ماه استراحت بدید دیگه
مهمون تو کی بود؟ بعد وقتی مهمون میاد تو بیشتر کار میکنی؟ یا بیشتر کارا رو مامانت میکنه؟
بعله . بابا بزرگم حالم خوب نیس عمم اینا اومدن دیدن اون بعدشم اومدن خونه ما . چون خونه ما و بابا بزرگم پیشه همه .
از دیروز تا حالا تمیز کاریو و شستن ظرف و پذیرایی و اینا به عهده منه ولی غذا پختن به عهده مامانمه .
خوب پس تو هم حسابی درگیری داشتی پس. خسته نباشی دلاور!
من قبله عالم رو نگاه. به جای اینکه بیام ببینم شماها چایی چیزی درست کردید بذارید جلوی قبله تون، هی باید دلجویی کنم ازتون! مملکت نیست که.
بعله یه خوابه درست و حسابیم نداشتیم . همه هم اومدن عممو ببینن دیگه هیچی نگو کمر برام نمونده .
حالا یه بارم شما دلجویی کن چی میشه .