بهزاد لابی :
هلما :
حالا امروز دیگه رو بهشون فرصت بدیم شاید اومدن .
ممنون . مبینا خانوم .
خداروشکر . آره هوا که خیلی گرم شده . منم هیچی تازه از بستر بیماری بلند شدم امروز تازه خیاطی رو دوباره شروع کردم بعد از یک هفته .
باشه یه امروزم به خاطر تو از سر تقصیرشون میگذرم.
مبینا خانم گل
بستر بیماری چرا افتاده بودی؟ چی شده بودی؟
خوب خدا رو شکر که سلامت شدی. الان داری چی میدوزی؟
ممنون .
تشکر .عکسشو دارم حالا میفرسم .
نمیدونم چند روز که بیمارستان بودم معدم عفونی شده بود دیگه خیلی حالم بد بودش خیلی حالت تهوع و معده درد داشتم . آخرشم رفتم زیر سرم تا سه روز فقط دوغ خوردم . امروز تازه صبحانه خوردم .
الان کار مشتری هستش مانتو آورده بدوزم .