خانه
61.5K

سریال کارا پارا لطیفه عشق پول سیاه

  • ۱۶:۲۶   ۱۳۹۴/۳/۶
    avatar
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست
    خلاصه قسمت ۴ سریال ‫‏لطیفه‬



    با جدا کردن لطیفه از خواهرش بعد از ساعاتی وقتی چشماشو باز میکنه توی جنگل خودشو میبینه . رو به روش متین نشسته و بازم با تهدید بهش امر میکنه که " به کسی حرفی نمیزنی . اگه بری پیش پلیس من میفهمم اون وقت خواهرتو جوری میکشم که نتونی تیکه هاشو پیدا کنی . اگه نمیخوای بفرستمت پیش بابات هر کاری که لازمه انجام میدی ، اون الماسا رو تو میاری "



    بالأخره لطیفه با شوک زدگی خاصی وسط یکی از خیابونای استانبول رها میشه و میره به سمت شرکت دنیزر !



    از طرفی طاهر توی محل کارش وارد یه اتاق میشه . کسی رو که آدماش براش پیدا کردن به اسم اردوان هم میارن به اون اتاق . این شخص کسی بوده که باید توی شب حادثه مراقب احمد دنیزر میبوده اما با گم کردنش زمینه کشته شدنش رو فراهم کرده . طاهر با لحنی خاص شروع به بازخواست اردوان میکنه و بهش میگه :

    کاری که گفتمو انجام دادی یا نه ؟!



    حرف از دهن اردوان در نیومده که طاهر با بی رحمی تمام اسلحه رو میگیره سمتشو خلاصش میکنه و مشخص میشه که این مرد هم آدم درست و سالمی نیست . هنوز این اتفاق سرد نشده که متین وارد همون اتاق میشه که این نشون از همکاری این پست فطرتا با هم دیگه میده . متین ( فاتح ) برادرزاده طاهر ( طیار ) هستش و با رسیدنش به محل با اشاره به جسد اردوان میگه :

    فراری پیدا شده . تسلیت میگم عمو جان ! گزارششو بعد از عملیات درست میکنیم ..طاهر : خب ! تو چیکار کردی ؟ دختره رو گرفتی ؟ .. متین : گرفتم ، لطیفه ترسونو لرزون رفت . اما میدونم نمیتونه جلوی دهنشو بگیره .. طاهر : خب دیگه نیلوفر میشه برگ برنده ما !



    نیلوفر به دستور طاهر دزدیده شده تا به بهانه الماسا لطیفه تحت فشار قرار بگیره و تن به کثافتکاریایی که طاهر براش در نظر گرفته البته با لباسی از میش که تن یه گرگ رفته ..



    | شرکت دنیزر |

    ماشین عمر جلوی شرکت پارک میشه . موقع پیاده شدن توجهش به اون طرف خیابون جلب میشه و میبینه که لطیفه با حال بدی که داره آروم آروم میره سمت شرکت ، تا بهش نزدیک میشه به خاطر شوکی که به این دختر وارد شده از ترس جیغ میکشه و عمرو پس میزنه برای همین بهش میگه :

    ببخشید نمیخواستم بترسونمت ( لطیفه یادش میوفته که عمر پلیسه و ارتباط برقرار کردن باهاش شاید باعث کشته شدن خواهرش بشه ) چیزی شده ؟ .. لطیفه ( با نگاه به دورو بر ) : دست از سرم بردار .. عمر : چیه ؟ داری از کسی فرار میکنی ؟ ها ؟ .. لطیفه : اه برو ببینم ، به تو چه ؟ .. عمر : میخوام بهت یه چیزی نشون بدم ( با نشون دادن الماس ) تو ماشین دنبال این بودی آره ؟ مثل همینو پیش سیبلم پیدا کردم ( گوشی لطیفه زنگ میخوره ) .. لطیفه : بله ؟ .. متین : اون کیه پیشت ؟ منو خر فرض کردی ؟ مگه من نگفتم که مراقبتم ؟ .. لطیفه : کسی نیست ، اشتباه میکنی .. متین : مگه نگفتم به کسی چیزی نگو ؟ اون پلیس پیشت . ببین دروغ نگو وگرنه خواهرتو تیکه تیکه میکنم ، اون کیه پیشت ؟ .. لطیفه ( با نگاهی معنی دار به عمر ) : اون دوس پسرمه .. متین : دروغ گو .. لطیفه : نه باور کن اون دوس پسرمه .. متین : متین بهت قول میدم اگه بفهمم بهم دروغ گفتی هم تو هم خواهرتو میکشم ( و تلفن رو قطع میکنه ) !



    عمر به آرومی به لطیفه نزدیک میشه و میگه :

    حالت خوبه ؟ چی شده ؟



    همین لحظه لطیفه بدون تردید لباس عمرو میگیره ، میکشونتش سمت خودشو لباشو میذاره روی لباش و شروع به بوسیدنش میکنه . عمر که شوکه زده شده میگه " چیکار میکنی " و لطیفه با درموندگی خاصی ازش میخواد که " لطفاً نرو ، لطفاً " و این بوسه ادامه پیدا میکنه !



    بعد از چند لحظه لطیفه صورتشو از عمر جدا میکنه و میگه :

    با من بیا .. عمر : نمیخوای بگی جریان چیه ؟ .. لطیفه : خواهش میکنم هیچی نپرس با من بیا . خب تموم شد . حتماً جبران میکنم .. عمر : چی شده ؟ واسه کی داریم فیلم بازی میکنیم ؟ کی زنگ زد ؟ باید به من بگی جریان چیه ؟ از کی میترسی . معلومه که یه مشکلی داری . لج نکن میتونم کمکت کنم .. لطیفه : خواهش میکنم دنبالم نیا .. عمر : باید به من بگی جریان چیه ؟ .. لطیفه : هیچ توضیحی بهت نمیدم خواهش میکنم برو .. عمر : خب وایسا صحبت کنیم . معلومه که خیلی میترسی . وایسا ، کی چیکارت کرده ؟ تو پای منو کشوندی تو این ماجرا الآنم باید بگی جراین چیه .. لطیفه : تو خونه نامزدت الماس دیگه ایم بود ؟ .. عمر : نه ، پس موضوع به اون الماسا مربوط میشه . نمیفهمی که میخوام کمکت کنم ؟ .. لطیفه : باشه ولی خب اینجا حرف نزنیم تو برو توی اتاق یه چایی بخور منم دستو صورتمو میشورمو میام !!



    تمام این لحظات آرزوی لطیفه دهن باز کردنو شرح موضوع و البته کمک خواستن از عمر بود اما بنا به تحت نظر بودنش و اینکه مبادا خواهرش کشته بشه سکوت میکنه و هیچی نمیگه . از طرفی عکس بوسه لطیفه و عمر توی دستای متینه و داره بهش نگاه میکنه که یهو به لطیفه زنگ میزنه و میگه :

    دوس پسرت پیشته ؟ اگه میخوای بلایی سرتون نیاد هرچه زودتر بیخیالش شو . ترکش کن دیگه ام نباید با هم ببینمتون . الماسا رو پیدا کن وگرنه خواهرت میمیره !



    همین تهدیدات باعث میشه که لطیفه بدون توجه به عمر آدرس خونه نامزدشو از بهار طلب کنه تا زود خودشو به اون خونه برسونه . اما قبل از رفتن به این آدرس یه سر به شعبه مغازه خودش تیو استانبول میزنه . عمر هم که تونسته آدرسو از طریق کارت ویزیتی که تیو اتاق شرکت پیدا کنه به همراه همکارای پلیسش به این مکان میره . وارد که میشه لطیفه میگه :

    اینجا چیکار داری ؟ .. عمر : اینو تو باید بگی ، گفتی حرف میزنیم اما گذاشتی رفتی .. لطیفه : چیزی ندارم بگم ، خواهش میکنم برین .. عمر : ببین اینایی که میبینی دوستای منن و پلیسن ، مشکلی داری بگو میتونیم حلش کنیم میتونی اعتماد کنی .. لطیفه ( که باز هم کمک میخواد اما سکوت میکنه ) : کی بهتون گفته که من همچین کمکی نیاز دارم ؟ آقای پلیس .. عمر : نمیدونم واسه کیو چرا داره فیلم بازی میکنی ولی معلومه توی مخمصه گیر کردی . لج نکنو جریانو بگو اومدیم که کمکت کنیم .. لطیفه : نکنه واسه این که بوسیدمت همچین فکری میکنی ؟ ( شوک زدگی جمع ) البته حق داری اگه یه غریبه میپریدو بوسم میکرد منم یه همچین فکرایی به ذهنم میرسید ولی فقط اینو بهت بگم که اون اتفاق تقصیر خودم نبود دوس پسر قدیمیم آدم مریضیه اون زنگ زد . وقتیم که دیدم پیش تو هستم تورو بوسیدمت . بعدم خجالت کشیدم .. عمر : آها ، یعنی از دست دوس پسرت فرار میکنی ؟ یعنی همش همینه دیگه ؟ .. لطیفه : آره همش همینه . تازه جدا شدیم بیخیال من نمیشه . اون اتفاقم افتاد دیگه من .. عمر : پس اینطوری .. لطیفه : دقیقاً ، یه بوسه کوچولو بود فکر نمیکردم اینقد جدی بگیری بیخودی پاشدین اومدین !



    عمر با نگاهی سنگین ، در سکوت محض دفتر کار لطیفه رو ترک میکنه و منتظر میمونه تا به وقتش اساسی حالشو بگیره ..



    عمر محل رو ترک نمیکنه و منتظر میمونه تا لطیفه بیرون بیاد و با اومدنش میوفته دنبالش و در کمال تعجب میبینه که لطیفه جلوی خونه نامزدش زد رو ترمز و وارد خونه شد برای همین بیرون خونه با اراده ای خاص به انتظارش میشینه !!
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان