خانه
61.5K

سریال کارا پارا لطیفه عشق پول سیاه

  • ۱۶:۵۱   ۱۳۹۴/۴/۲۲
    avatar
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست

    خلاصه قسمت ۵۰ سریال ‏لطیفه‬

    بعد از اینکه متین متوجه عملیاتی که عمر همراه لطیفه براش ترتیب داده خیلی زود خودشو میرسونه پیش طاهر . هنوز دهن باز نکرده حرف بزنه که یکی از آدمای طاهر وارد اتاق میشه و میگه :
    آقا طاهر ؟ پاسپورتای نیلوفر خانومو آقا مرتو آوردم .. طاهر : عالیه ، قبل از شروع دانشگاه چند روزی برنو تفریح کنن !
    چند ثانیه بعد طاهر در مورد خبر توپی که متین بهش نویدشو داده بود سوال میپرسه اما متین از سر کینه ای که از خبر مسافرت نیلوفرو مرت میگیره مثه سری قبل سکوت میکنه و حرفی از نقشه عمر نمیزنه تا این باشه یه ضربه اساسی به پیکره طاهر ..
    | خونه جدید آرتا |
    بعد از صرف ناهار و رفتن لطیفه سرو کله حسین پیدا میشه . بعد از بحثی که دو تا برادر توی اداره با هم داشتن رابطشون شکرآب شده برای همین با سر سنگینی خاصی حرف میزنن اما بین همین حرفا حسین متوجه میشه که عمر دست گذاشته روی نقطه خطر یعنی طاهر دیندار و اونو مضنون اصلی به قتل تانر میدونه . آخر شب که میشه حسین از برخورد عمر ناراحت میشه برای همین میگه :
    من هروقت میام پیشت تو از من فرار میکنی ، قربونت برم دادا ، ما اینطوری بودیم ؟ گفته باشم کار کردن کا تو یه شعبه اصلاً خوب نیست ولی ما به خاطر پرونده مردم با هم دعوا میکنیم . باشه حق با توء من یادم میره که تو بزرگ شدی ، ولی من چیکار کنم دادا ؟ روزایی که دستتو میگرفتمو میبردمت کلاس اول یادم میوفته ، وقتی حرف میزدمو تو متعجب نگام میکردی ، میگفتی این کارو بکن ، تو درس بهم کمک کن حالا یادت رفته ؟ من دلم واسه دادایِ کوچیکم تنگ شده .. عمر : من تورو مثه پدر خودم میدونستم ، تو اگه بریزی ، بشکنی ، دعوا کنی هم من باهات قهر نمیکنم ولی در برابر تو اون عمر دمیرِ ۶ ساله نیست !

    یکم اوضاع آروم میشه دو تا برادر با هم آشتی میکننو با در آغوش گرفتن هم سعی میکنن به کدورتا پایان بدن و همینجاست که حسین میفهمه چه بلایی سر برادر جوونش آورده ..

    چند دیقه بعد توی حیاط عمر و آرتا با هم خلوت کردن . آرامش عمر باعث میشه که آرتا بگه :
    خیر باشه ، فندک دستت نیست تق تق کنی ، اینجوریم نگام نکن انکارم نکن . بعد از چند روز سر حال دیدمت .. عمر : هه ، میخوای بگی به خاطر لطیفه اس ؟ .. آرتا : دقیقاً برادر من ، لطیفه باهات خوب باشه توأم خوبی . داداش جون چرا دوباره شروع نمیکنین ؟ برو دستِ دختره رو بگیر منتظر چی هستی ؟ .. عمر : داداشِ من ، من که دستِ لطیفه رو ول نکرده بودم . اون اینو نمیدونه یعنی بهتره الآنم ندونه .. آرتا : ای بابا عمر ، رو اعصابم نرو . این بار عشقتو قربانیِ چی میکنی ؟ .. عمر : لطیفه باید یه مدت از من دور باشه ، اگه زیر حرفم بزنم برای اون بد میشه .. آرتا : چه حرفی ؟ خیر باشه ! سر در نمیارم ..

    عمر توی گیرو دار بیان حقیقت در مورد عملیات به آرتاس که با صدای پلین مجبور میشن برن تو و حرف قطع میشه . پلین خبر پیدا شدن پینار توی یه قایقو که در حال مرگ بوده و اینکه توسط طاهر از بیمارستان مرخص شده رو به عمر میده و دیگه کاملاً شک عمر به یقیت تبدیل میشه که طاهر یه سر این کلافِ سر درگمه ..

    صبح روز بعد توی خونه جدید آرتا در حالی که پلین و آرتا مشغول کار هستن کل کلای همیشگیشون شروع میشه . غُرای پلین سر خستگی از کارای خونس اما وقتی با مزه پرونیایِ آرتا شروع میشه و خندشو میبینه میگه :
    چی شد آرتا جون ؟ به چی میخندی ؟ .. آرتا : فردا تولدِ داداشمه ( عمر ) برای تولد میای دلقک جون ؟ ( لک قرمز روی دماغ پلینو پاک میکنه ) .. پلین : چیکار میکنی بابا دستتو بکش ، چندشم میشه آرتا .. آرتا : زشت بودی زشت ترم شدی .. پلین : اصلاً تو خودت زشتی ، چندش آورم هستی .. آرتا : هم زشتی هم چندش .. پلین : نه بــــابـــــا !

    و در کمال تعجب آرتا صورت پلینو میگیره توی دستاش ، و با گذاشتن لباش روی لبای پلین هم احساس واقعیشو بهش نشون میده هم از این بار سنگین روی شونه ها و دلش خلاص میشه ..

    | محل برگزاری جشن سالانه طاهر دیندار |
    مراسم شروع میشه ، بهار و لطیفه هم خودشونو به این مراسم میرسونن . هنوز از راه نرسیدن که عمر هم از دور میاد و خودشو برای شروع یه جنگ روانی با طاهر حسابی آماده کرده . وقتی با خوشامدگویی طاهر رو به رو میشه موقع دست دادن به حسابی دستشو فشار میده و با خنده ای طعنه آمیز میگه :
    طاهر دیندار ! میتونی همه رو گول بزنی ولی من گول نمیخورم ، من این قانل خونسرد که زیر ماسکِ یه آدمِ خوب پنهون شده رو خوب میشناسم .. طاهر ( با شوک زدگی ) : تو چی میگی عمر جان ؟ چرا بی خودی به من تهمت میزنی ؟ .. عمر : اصلاً هم تهمت نیست . این که تانرو چجوری به قتل رسوندی ، اینکه پینارو چطوری به قصد کُشت وسط دریا ول کردیو خوب میدونم ، هه هه ، این خندت ( در حالی که لطیفه متوجه حضور عمر شده ، عمر سرشو میبره سمت گوش طاهرو ادامه میده ) این رفتارای مودبانت ، این دنیای پُر زرقو برقت . من گول هیچکدوم از اینارو نمیخورم طاهر دیدندار ، بالأخره ثابت میکنم تو مجرمی و خودم شخصاً دستبند به دستت میزنم بعدشم میگی که آخرش کار من با عمر دمیر تموم شد .. طاهر ( که حسابی بهم ریخته ) : آقا عمر خیلی ببخشیدا ولی شما رسماً دارین به من میگین قاتل ، اصلاً متوجه هستین چی میگین ؟ .. عمر ( با اشاره به سرش ) : اوهوم ، حواسم هست .. طاهر : پس اوضاع خیلی وخیمه .. عمر : دقیقاً همینطوره .. طاهر : پس حالا که همفکر هستیم بهتره توأم بدون معطلی به یه روانپزشک مراجعه کنی ، معلومه که هنوز نتونستی مرگ مشکوک نامزدتو فراموش کنیو حسابی بهم ریختی .. عمر : ولی من ما داریم در مورد تو حرف میزنیم نه من ، مثلاً از موقعی شروع کنیم که ازت راجع به پینار پرسیدمو تو دروغ گفتی .. طاهر : پینار ؟ چه دروغی ؟ .. عمر : ازت پرسیدم گفتی دعوا کردیمو منو ترک کرده اما پینار نیمه جون وسط دریا پیدا شد . این خیلی مشکوکه مگه نه ؟ هرچقدرم که دعوا کرده باشی ، حتی ازش جدا شده باشی باز باید بهم میریختی ، باید به پلیس مراجعه میکردی اما تو چیکار کردی ؟ هیچ کاری نکردی . چرا ؟ چون تو میخواستی پینارو بکشی آقای طاهر دیندار .. طاهر : وای عمر جون ، وای از دست تو . تو دیگه چه قوه تخیلی داری در این موردم در ملاً عام حرف نزن چون بد رسوا میشی .. عمر : باشه پس حالا که بیگناهی بیا بریم اداره پلیس برای عدالتم که شده یکم توضیح بده . حداقل کمکم کن باشه ؟ معلوم بشه تانرو کی کشته و پینار چرا وسط دریا مونده بوده تا بمیره .. طاهر : خیلی دلم میخواست اما میبینی که سرم چقد شلوغه ، من کارم خدمت به پیشرفت تحصیلی و پزشکی این مملکته . تا وقتی هزاران جوون منتظر کمک های من هستن که نمیتونم برای احتمالات مسخره تو وقت بذارم .. عمر : بله بله .. طاهر : تا امروز به خونم اومدیو سر سفرم نشستی حتی از لطیفه ام استفاده ابزاری کردی ، خیلی سعی کردی منو خونواده این دختر دروغتو باور کنیم اما من بازم تورو آدم حسابت کردمو آغوشم برات باز بود پس اگه میخوای بازم ادامه پیدا کنه دیگه جلوی من با این حرفا آفتابی نشو ممکنه دفعه بعد انقدرا فهمیده نباشم ( دستشو میبره سمت شونه عمرو شونشو میتکونه ) .. عمر ( با خنده تأمل برانگیز ، دستشو میبره به سمت شونش شروع میکنه به تکوندن طوری که حتی نمیخواد اثر دست طاهر روی لباسش باشه ) : خوددانی طاهر دیندار اما اینو یادت نره دیگه خیلی قراره با هم رو به رو شیم ، هه هه !

    اما اوضاع توی خونه آرتا خیلی حاد پیش میره . بوسه آرتا و پلین که تموم میشه آرتا با جمله " من دوست دارم " به عشقش اعتراف میکنه که با یه سیلی محکم از طرف پلین رو به رو میشه . پین با عصبانیت وسایلشو جمع میکنه سوار ماشین میشه و در حالی که ارتا داد میزنه " من عاشقتم " با سرعت از محل دور میشه ..

    همزمان طاهر با شوکی که از طرف عمر بهش وارد شد سوار ماشینش میشه ، به حسین زنگ میزنه ، و در کمال تعحب حسین میگه :
    مگه بهت نگفتم به این شماره زنگ نزن پسر عمو ؟ .. طاهر : پسرعمو بدهیتو که پرداخت نکردی ، تازه بدهیت دو برابرم شده حالا بیا جای همیشگی تا مثل آدم حرف بزنیم .. حسین : ببین منو پسر عمو ، چون فامیلیم هیچی بهت نمیگم اما هرکسی باید زمانو جایگاه خودشو بدونه . شب میبینمت ..

    سریال کارا پارا لطیفه  عشق پول سیاه

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان