خانه
7.5K

داستان 3 مهمان

  • ۱۷:۴۸   ۱۳۹۱/۱۲/۱۰
    avatar
    کاربر فعال|173 |612 پست

    زنی هنگام  بیرون آمدن از خانه  سه مرد پیر را  دید که جلوى در  خانه نشسته اند . به آنها گفت: من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمایید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم. آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
    زن گفت:« نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
    آنها گفتند:«پس ما نمی توانیم وارد شویم»
    عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد. شوهرش به او گفت:« برو و به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمایید داخل.»  زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم. »
    زن با تعجب پرسید:« چرا !؟ » یکی از پیرمرد ها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم»
    زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهر گفت:« چه خوب،ثروت را دعوت می کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود!» ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟»
    عروس خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذاریدعشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود» مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.» عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید: « شما دیگر چرا می آیید؟ »
    پیرمرد ها با هم گفتند: اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید بقیه نمی آمدند ! ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت را در پِی خود به همراه خواهد آورد


     


     


    مجله جادوی کلمات


     


    www.jadoykalamat.tk

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان