خانه
35.6K

سریال چکاوک Çalıkuşu

  • ۱۳:۴۶   ۱۳۹۴/۶/۲۹
    avatar
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست

    خلاصه قسمت بیست وهشتم سریال چکاوک
    بخش اول
    تکیر داغ
    فریده میره تو اتاقش(خیلی ناراحته)میره پشت پنجره که کامرانو ببینه.کامران هم میبینه که فریده اومده پشت پنجره و میخواد بهش بگه که دوستش داره ولی فریده بهش محل نمیده و میره.کامرانم همون جا ناراحت میشینه.(سردش شده).فریده هم گریش میگره ولی اشکاشو سریع پاک میکنه.
    عمارت
    سر میز شام
    بسیمه:کامران هنوز نیومده؟
    سیف الدین:نمیاد رفته تکیر داغ.
    بسیمه:اونجا چی کار داره؟تو همچین روزی؟
    سیف الدین:رفته بال و پر فریده باشه.
    بسیمه:فریده تو تکیر داغه؟؟
    سیف الدین:معلومه،از این خونه که رونده شد.بی خونه مونده بچه.مدرسه هم که تعطیل شده.ببین،سفره مون خالی مونده.یه ظرف غذا نداشتیم بذاریم جلوش؟انگار یه تشک خشک و خالی نداشتیم که نتونستیم اون دختر رو تو این خونه،تو خونه ی خودش جا بدیم بسیمه؟ما چه مون شده؟این چه وضعیه که افتادیم؟همش تقصیر نجمیس.تقصیر اون دختر یکی یدونه ی تو شد.همه از هم پاشیده شدیم.(نجمیه هم داره به حرفای باباش گوش و تیغو گرفته دستش و میخواد رگشو بزنه.)نمیتونه از اتاقش بیاد بیرون نه؟روشو نداره که،نیاد بهتره.نمیخوام حتی روشو ببینم.خدا اون دخترو به من به عنوان عذاب داده.
    یه دفعه نجمیه رگشو میزنه و داد میکشه.
    سیف الدین:صدای چی بود؟
    بسیمه:نجمیه.
    میرن تو اتاق نجمیه و میبینن که رگشو زده.
    سیف الدین:دخترم.
    نجمیه:بابا؟بعد میفته زمین.
    تکیر داغ
    فریده داره به عکس خانوادگی شون که خودشو ازش بریده نگاه میکنه که مژگان میاد تو اتاقش.
    مژگان:خوابیدی عزیزم؟
    فریده عکسو زیر بالشتش قایم میکنه.
    مژگان:ببینم چی قایم کردی؟
    فریده:هیچی
    مژگان:بده ببینم.(میادو عکسو بر میداره)اگه در حالی که چشمای کامران داره میخنده،تونسته باشه اخم کنه یعنی حتما داره به تو نگاه میکنه.
    فریده:انگار اون روز دوباره دعوا کرده بودیم.به من گفته بود میمون اما شوهر خالم دعواش کرده بود.
    مژگان:چون از کامران عصبی بودی،عکس خودتو کندی؟
    فریده:نه،واسه اینکه دیگه تو اون تابلوی خوشبخت جایی ندارم.آبجی مژگان.خاله بسیمه منو از عمارت بیرون کرد.
    مژگان:چی؟چطور ممکنه؟
    فریده:بهتر بگیم،بیرون نکرد.بدتر از بیرون کردن به سرم آورد.درباره ی من اشتباه متوجه شد.حتی فرصت نداد از خودم دفاع کنم.نذاشت حرف بزنم.انقدر دلش میخواست برم که انگار داشت سعی میکرد مخصوصا دلمو بشکونه.
    مژگان:خوب چرا؟نکنه مامانم با اون حرفایی که یه کم پیش زد حق داشت؟
    فریده:دلیلش نجمیس

    بیمارستان
    جمالی و سیف الدین نجمیه رو بردن بیمارستان.
    جمالی:کمک کنید،کمک کنید
    سیف الدین:بیاید،برسید.
    سلیم:عمو سیف الدین.
    سیف الدین:نفس نمیکشه،نفسش بند اومده.
    سلیم:چی شده عمو سیف الدین؟
    سیف الدین:مچشو بریده.
    سلیم:کی؟چه وقت؟چه مدته که اینطوریه؟
    سیف الدین:یه کم پیش
    سلیم:نجمیه؟
    عمارت
    بسیمه پشت پنجرس و نگران نجمیه شده و همش داره گریه میکنه و میگه میخوام برم پیش بچم
    تکیر داغ
    فریده تمام ماجرا رو واسه مژگان تعریف کرده.
    مژگان:آه عزیزم.خیلی ناراحت شدم.نجمیه ی احمق چطور میتونه همچین کاری کنه؟
    فریده:آقا سلیمو خیلی دوست داره.
    مژگان:میخوام همچین عشقی نباشه،بی وجدان.کامران چی میگه؟همه چیزو براش تعریف کردی نه؟
    فریده:تعریف کردم اما نتونستم متقاعدش کنم
    مژگان:نه بابا!کامران آدم معقولیه.البته که میدونه تو همچین کاری نمیکنی.
    فریده:منم دقیقا مثل تو فکر میکردم ولی بدجوری اشتباه میکردم.همینم ناراحتم میکنه،نمیتونیم با هم کنار بیایم و همش دعوا داریم.اما از قلب هم دیگه خبر داریم.کامران خیلی منو دوس داره.مثل علاقه ای که به یه دختر یتیم و بی سرپرست داره منو دوست داره.میدونم.
    مژگان:خب تو چی؟یعنی احساسی نسبت به کامران داری؟دوستش داری؟
    فریده:من از اون نظر نگفتم.
    مژگان:منم از اون نظر نپرسیدم.
    فریده:دمت گرم آبجی مژگان.
    مژگان:مگه من چی گفتم که عصبانی میشی؟تازه.از جایی که آتیش نباشه...
    فریده:باشه آبجی باشه.من چی بگم،نمیتونم به تو بفهونم.ببندیم این بحثو اومدم اینجا یه کم با هم باشیم.
    مژگان:باشه،بگو ببینم چکاوک بیشتر از همه چیه تکیرداغ رو دوس داری؟
    فریده:آبجی مژگانشو.
    مژگان:نه،راه های رفت و برگشت با کامرانو.
    فریده:نخیر!
    بیمارستان
    دست نجمیه رو بستن و بهوش اومده.سیف الدین جمالی رو میفرسته بره عمارت وخبر بده که نجمیه خوبه و به سلیم میگه که دوباره انگشترا رو دست کنن.
    تکیر داغ
    فریده داره میخوابه اما سردش شده.یاد کامران میفته.
    بیمارستان
    سلیم میره پیش نجمیه.بهش میگه خیلی دیوونس که به خاطر اون این کارو کرده و یه سری دیگه چرت و پرت به هم میگن و سلیم میره که نجمیه استراحت کنه

    تکیر داغ
    فریده داره واسه کامران غذا و چای و پتو میبره که یه دفعه مژگان میاد.
    مژگان:چکاوک چی کار میکنی؟
    فریده:غذا های باقی مونده رو واسه گربه ها حاضر میکنم
    مژگان:چای لیمو هم واسه گربه هاس؟
    فریده:نه اون واسه منه،آخه هوا سرده
    مژگان:آره،خیلی سرده.باشه پس من بخوابم
    فریده هم میبینه که مژگان رفت،غذا ها رو میبره واسه کامران
    کامران میخواد غذا بخوره که یه دفعه مژگان با چوب میاد و کامرانو میبینه.
    کامران:مژگان؟
    مژگان:کامران؟
    کامران:میخوای منو بکشی؟
    مژگان:تو مثل دزداین وقت شب اینجا چی کار میکنی؟چرا مثل آدم نمیای تو خونه؟
    کامران:تا فریده نگه بیا،نمیام
    مژگان:فریده(فریده هم یه جور نگاه میکنه که یعنی نه)باشه،پس من به عنوان صاحب خونه میگم بیا تو
    کامران:تا فریده دعوت نکنه نمیشه.
    عمارت
    جمالی میاد و خبر میده که نجمیه خوبه.اونا هم خوشحال میشن.
    تکیر داغ
    صبح میشه و فریده خوابه.مژگان از پشت پنجره به کامران یه نگاه میندازه و میخواد یه جوری کامرانو بیاره تو خونه.
    خاله عایشه هم داره با شوهرش حرف میزنه
    عایشه:فریده رو واسه فرزند خونده تو بگریم؟امشب شام دعوتش کن تا یه کم با هم آشنا بشن.
    اونم قبول میکنه
    مژگان در خونه رو باز میکنه.
    مژگان:مامان؟ببین کامران اومده.
    کامران:مژگان.داد نزن.
    مژگان:خوش اومدی کامران
    کامران:دمت گرم،همه رو بیدار میکنی الان.
    فریده هم بیدار میشه
    مژگان:دارم تو عمل انجام شده قرارت میدم،خوب میکنم.این چه وضعیه مثل دزدا جلوی در و پنجره ای؟
    همه میان و کامران مجبور میشه بره تو.
    عمارت
    نجمیه رو میارن و همه خوشحال میان استقبالش.
    تکیر داغ
    سر میز صبحانه
    از کامران میپرسن که با چی اومده؟الان که کشتی نیست؟
    کامران:من از قبل اینجا بودم،یه دوست دارم اینجا پیش اون بودم
    عایشه:این دوست کی هست؟نکنه سوزی خانم باشه؟
    کامران:سوزی؟(فریده بد نگاش میکنه)سوزی کیه خاله؟نمیشناسم
    عایشه:اما اون تو رو خوب میشناسه،خبرتونو میگیرم.تو و نریمان خانم رو.
    فریده به شوهر خالش میگه که منم میخوام باهاتون بیام،میخوام برم خونه پدر بزرگ،نرمین اونجاس بیارمش.
    عمارت
    بسیمه رفته داره با نجمیه حرف میزنن و نجمیه هم از مامانش معذرت خواهی میکنه و میگه کنار اون و سلیم باشه و نذاره که کامران اونها رو از هم جدا کنه

    تکیر داغ
    عایشه و مژگان و کامران دارن با هم قهوه میخورن
    عایشه:شنیدم خواهرت داره ازدواج میکنه؟
    کامران:اگه قسمت باشه،بله.
    عایشه:خیر باشه.دکتره،انگار داماد دوستته.
    کامران:با هم تو یه بیمارستان کار میکنیم.
    عایشه:قسمت خوبی واسه خواهرت پیدا کردی،انشاالله قسمت فریده.
    کامران:فریده هنوز مکتب داره
    کامران:چی میشه فرزندم؟نامزد میکنه،مکتبش که تموم شد عروسی میکنه.البته اگه یکی به خیر پیدا بشه.دخترمون یه کم دیوونس.شوهر دادنش سخته،دیگه هر کسی رو پیدا کنیم نباید ولش کنیم،چه کنیم دیگه.
    کامران:فریده غصه ی دنبال شوهر گشتن نداره خاله.عقل و فکرش دنبال درسشه.شما نگران نباشید.
    عایشه:شما جوون های زمانه هم که فکر میکنید علم شکم سیر میکنه.باز به هر حال ما بالا سرتون هستیم که راه و رسم این کار ها رو بهتون یاد بدیم.مامانت به دخترش برسه،من به فریده میرسم.یه افسر جوان و خیلی خوش تیپ هست.فرزتد خونده ی شوهر خالته.دقیقا مناسب فریده س.شام دعوتش کردم.
    کامران:خاله دعوت بی موردی بوده.چیزای غیر ممکن نکنید تو عقل دختره لطفا.هرچی!من میرم یه کم قدم بزنم
    مژگانم باهاش میره.
    ساحل
    فریده و نرمین تو ساحلن.با هم دنبال بازی میکنن و فریده میره پشت سنگا که یه مرد که سوار اسبشه میاد.(این همون پسر خونده شوهر خالشه که اسمش عیسی ولی فریده نمیدونه)
    عیسی:راهتونو گم کردید خانم کوچولو؟
    فریده:چه ربطی داره.من اینجا ها رو مثل کف دستم میشناسم.
    عیسی:که اینطور.منم بلدم،اما تا حالا همو ندیدیم
    فریده:قسمت!!!روز بخیر.
    عیسی:کاش فردا بازم با هم برخورد کنیم.
    فریده:فکر نکنم،اصلا از برخورد تصادفی خوشم نمیاد
    عیسی:باشه،پس تصادفی برخورد نکنیم.قرار بذاریم
    فریده:وقتتون حیف میشه
    عیسی:بر عکس،هیچ چیز بیشتر از منتظر شما موندن وقتم رو مفید نمیگذرونه.امیدوارم بیاید
    فریده:توصیه نمیکنم.دوست یکی از دوستام دیشب به خاطر امیدواریش خطر یخ زدگی گذروند.تمام شب منتظر دختر بود،تو سرما تا صبح جلوی خونش.
    عیسی:دوستتون خانم خیلی خوش شانسی بوده،چون به عشقش رسیده.شانس اعلا تر از این؟
    فریده هم به عیسی میگه اسمش ماریکاس و بعدش هم میره.
    پایان

    سریال چکاوک  Çalıkuşu
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان