خانه
35.6K

سریال چکاوک Çalıkuşu

  • ۱۱:۰۸   ۱۳۹۴/۷/۱
    avatar
    چهار ستاره ⋆⋆⋆⋆|3627 |4913 پست

    خلاصه قسمت سی ام سریال چکاوک
    بخش اول
    عمارت
    سیف الدین داره با آخوند حرف میزنه
    سیف الدین:این عقد کی جاری شده.
    آخوند:بذار دفتر رو ببینم.دوازده ماه ذی القعده.
    سیف الدین:آه فریده.تو چی کار کردی
    آخوند:شما خبر نداشتید؟
    سیف الدین:نداشتیم.اما فکر نمیکنم فریده هم خبر داشته باشه.
    تکیر داغ
    کامران منتظر فریدس.فریده رفته وسایلشو جمع کنه که برگردن استانبول.فریده میاد و دست کامران رو میگیره و باهم میرن.
    عمارت
    آخوند:من کار دیگه ای هم دارم.باید صبر کنیم؟اگر تو و دخترت راضی باشید میتونیم عقد رو جاری کنیم.شروع کنیم؟
    سیف الدین:شروع میکنیم
    کشتی
    کامران و فریده سوار کشتی شدن
    فریده:خب،حالا کجا داریم میریم؟
    کامران:خونمون
    فریده:اونجا خونه من نیست کامران.
    کامران:فریده،چِی میشه؟اینا رو ول کن.
    فریده:کامران،من از عمارت رانده شدم و نمیخوام برگردم.
    کامران:این سوء تفاهم خیلی بزرگی بود.مامانم خیلی ناراحته منم همین طور.
    فریده:تا عمر دارم اون حرف خالمو فراموش نمیکنم.هم اینکه دوباره ایشونو مجبور به یتیم بزرگ کردن نکنیم.
    کامران:بذار برگردیم.اصلا میریم کلبه
    فریده:میشه؟
    کامران:البته که میشه.(دست فریده رو میگیره)عشقم
    فریده:عشقم؟
    کامران:آره.عشقم دیگه.
    کامران همش میره سمت فریده و فریده هم ازش دور میشه
    تکیر داغ
    عایشه و دخترا بر میگردن خونه و میبینن که فریده کامران رفتن و فقط یه نامه نوشتن که ما رفتیم.
    کشتی
    نریمان هم داره برمیگرده استانبول.اونم سوار کشتی میشه و دقیقا میره  کنار کامران میشینه و به فریده میگه:اگه جای تو بودم خیلی خودمو عادت نمیدادم.هرچی باشه جایی که برمیگرده و میاد آغوش منه.فریده میره و کامرانم میره پیش فریده یه جای دیگه میشینن

    عمارت
    سیف الدین خیلی ناراحته و با جمالی میرن.
    کشتی
    نریمان میاد میشینه یه جایی که فریده و کامران اونو ببینن.
    کامران:فریده نمیتونیم یه جوری رفتار کنیم که انگار فقط ما تو دنیا هستیم؟
    فریده:نمیتونیم.وقتی یه جفت چشم دارن با نفرت به ما نگام میکنن نمیتونیم اینجا نمایش خوشبختی راه بندازیم.
    کامران:فریده به اون اهمیت نده.تازه بعد از ازدواج ما ازمون قطع امید میکنه.
    فریده:چه ازدواجی؟
    کامران:ازدواج شاعرانه.
    فریده:من مکتب دارم.
    کامران:میدونم بعد از تموم شدن مکتبت.با بابام حرف میزنم.یه نامزدیه خوشگل میگیریم.
    فریده:کامران اصلا.من از ازدواج چی میفهمم؟از کار خونه؟مثلا تو آشپزخونه دقیقا مثل آقا هستم
    کامران:مهم نیست،خدمتکارا هستن.فکرشو بکن!خدمتکارا چقدر خوشحال میشن.مامانم از خوشحالی دیوونه میشه.
    فریده:کامران میشه یه کم صبر کنیم؟یه کم دیگه بین خودمون بمونه.چون منو خجالت زده میکنن.همش بهم گیر میدن.
    کامران:خیله خب.
    کامران و فریده میرسن استانبول.میرن سوار درشکه میشن.کامران میگه عمارت ولی فریده پیاده میشه و میگه نه.
    کامران:فریده میشه سوار شی
    بالاخره فریده رو راضی میکنه و میرن عمارت.
    خونه نریمان
    منور لباس نریمان رو پوشیده و داره تو آیینه ادای نریمان رو در میاره که نریمان میاد.
    عمارت
    فریده و کامران میرن عمارت.فریده میگه نریم تو.کامرانم میگه باشه و میخوان برن که جمالی میاد و میبینتشون.سر وصدا میکنه و همه میفهمن و میان تو حیاط و فریده و کامران و بغل میکنن و فریده هم خالشو بغل میکنه و با هم آشتی میکنن


    کامران و فریده میان بالا سر میز شام
    بسیمه:مادر شوهرشم دوستش داره.دقیقا سر سفره رسیده.
    کامران:در اون که شکی نیست مامان جان.
    فریده:اگه میشه من برم استراحت کنم.گرسنه هم نیستم
    سیف الدین:فعلا بشین دخترم.بعدا استراحت میکنی.باید حرف بزنیم.تو هم بشین کامران.میدونی فریده زن عقدیه سلیم بوده؟
    فریده:چی؟افتراست.
    سیف الدین:سند عقدت موجوده دخترم.
    فریده:شوهر خاله والله دروغه.قسم میخورم که دروغه.به خدا دروغه.کامران یه چیزی بگو
    کامران:یه ثانیه،یه ثانیه فریده.بابا یه کلکی تو این کاره.نمیبینی فریده از هیچی خبر نداره؟تو نپرسیدی؟اون مرتیکه رو به حرف نیاوردی؟
    سیف الدین هم تعریف میکنه که رفته به امنیت عمومی خبر داده و اومدن سلیمو بردن.
    کامران:باورم نمیشه.اینا چه جور آدمایی اند؟
    سیف الدین:وقتی موضوع لوانت باشه،اصلا نباید از انسانیت حرفی زد نور چشمم.خب دخترم تو چه جوری به دام افتادی؟واسه چی به اون آدم امضا دادی؟
    فریده هم تعریف میکنه که به خاطر اینکه کامران بتونه فرار کنه این کارو کرده
    سیف الدین:آه دخترم،بی سواد هم که نیستی.فردا باید همه ی این چیزایی رو که گفتی تو دادگاه تعریف کنی.فردا قاضی منتظر ماست.
    کامران:منم از اون مرتیکه شکایت میکنم.باید تاوان کارشو پس بده.
    بسیمه:تو راست میگی.فعلا که تو این دنیا کار همه بی جواب مونده.
    کامران:یعنی چی؟نگید که فرار کرد.بابا؟
    سیف الدین:در حضور قاضی با کف کردن دهنش مثل سگ هار خودشو کوبید به اینور و اونور.رئیس بیمارستان تو هم زود معافیشو داد.وقتی مجرم عقل سالم و بالغ نداره هم قاضی چی کار کنه؟مگه میشه یه آدم دیوونه رو مجازات کرد؟نمیشه
    فریده:واقعا دیوانه بوده؟
    بیمارستان
    سلیم خودشو میزنه به دیوونگی و افتاده یه گوشه اتاق و نمیذاره که رئیس بیمارستان معاینش کنه و رئیس بیمارستان به رخساره میگه که دارو بده به سلیم.ولی سلیم قرصو بعد از اینکه اونا میرن از دهنش در میاره


    عمارت
    کامران:حاضرم قسم بخورم که واسه مجازات نگرفتن اینطوری فیلم بازی کرده.
    سیف الدین:منم
    کامران:اما من میدونم چی کارش کنم.
    سیف الدین:همین که ثابت کنی دیوونه نیست کافیه نور چشمم.قاضی خودش مجازاتش میکنه.
    فریده:ول کنیم خدا جوابشو بده.واسه ما فقط حقیقت مهم نبود؟
    کامران:کافی نیست فریده.نمیتونیم با حقیقت آروم بشیم.اون مرتیکه باید جزاشو ببینه.
    بسیمه:پسرم ما رو از اینکه بهت گفتیم پشیمون نکن.هم...
    کامران:هم چی مامان؟چرا همش وضع دخترتو یاد من میندازی؟انگار دخترت واسه من مهمه.دخترتم شریک جرمشه.به فریده افترا نزدن؟ساکت نموند؟
    نجمیه:داداش قسم میخورم اینا رو منم نمیدونستم.
    کامران:ببر صداتو.
    نجمیه:داداش؟
    کامران:ساکت شو.گمشو.گمشو چشمم تو رو نبینه.
    نجمیه هم میره تو اتاقش.
    خونه نریمان
    نریمان داره اتفاقا رو واسه منور تعریف میکنه و میگه که چکاوکم اونجا بود و اونا عاشق هم بودن
    اتاق فریده
    فریده میره که بخوابه.بسیمه میاد و واسش شیر میاره.
    فریده:خالم.خیلی دوست دارم.
    بسیمه:من لایق قلب خوشگلت هستم؟میتونی منو ببخشی فریده؟حلالم کن.
    فریده:من فراموش کردم.همون موقع که بغلت کردم.
    بعد هم دیگرو بغل میکنن.
    اتاق کامران
    سیف الدین:اولاد؟اگه هر برنامه ای واسه اون مرتیکه سلیم میریزی،بی خبر از من نباید انجامش بدی.  کامران:بابا نگران نباش من میتونم از خودم دفاع کنم.
    سیف الدین:مگه از اون نظر میگم؟اگر بی من کاری کنی دلگیر میشم.نه که نتونستم اون سگ رو داغون کنم.عقدش مونده به دلم.خب؟تو چطور فریده رو راضی کردی بیاریش عمارت؟
    کامران:خیلی نمیشه گفت راضیش کردم.یه کم عمل انجام شده بود
    سیف الدین:ای خدااااا
    کامران:بابا.میخوام یه چیزی بهت بگم.اما باید قسم بخوری به کسی نگی.
    سیف الدین:بستگی داره چی باشه
    کامران:پس نمیگم،ولش کن.
    بالاخره بعد از کلی قسم کامران به باباش میگه ولی سیف الدین میگه که باید کامران ببرتش میخونه وگرنه ساکت نمیشه.
    کامران میره تو اتاق فریده ولی فریده خودشو میزنه به خواب.
    کامران:فریده.چه زود خوابیدی؟تو در چشم من هنوز یه دختر بچه ای.کسی که همیشه دوست داشتم.در اعماق وجودم.دختر بچه ای که توی بچگیم عاشقش شدم.فریده تو کی بزرگ شدی؟از کی؟واسه نجات من قدم های بزرگ بر میداری.هرچه قدرم دوست داشته باشم حس میکنم کافی نیست.قسم میخورم برات.وجود من از این به بعد فقط شامل یه قلب خواهد بود که واسه تو میتپه.(بعد مو های فریده رو بو میکنه)شادیه زندگیم.
    بعدم از اتاق فریده میره بیرون و فریده خوشحال میشه.
    پایان

    سریال چکاوک  Çalıkuşu

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان