بهزاد لابی :
مامان مانیا :
آخی یادته بش میگفتیم کنجد ...
بهازد خان شما که دیگه سلطانین به عنوان تاپیک کاری نداشته باش ...پادشاهی گفتن بابااااااا...
میدونی چون مراسم تولد پارسال مانیا تو فضای شادی برگزار نشد متاسفانه میخوام امسال براش سنگ تموم بزاریم...واسه اینه که حساسم رو این مراسم
آره اول کنجد بود بعد نخود شد بعدش هلو و مانیا خانم
گفتم بلاخره گفته باشم
آره پارسال سختی های خاص خودش رو برات داشت، فکر خیلی خوبی کردی که میخوای با یه شادی بزرگ اون روزا کمرنگ کنی، آفرین
ایده منم اینه که یه داستانی رو که خیلی دوست داری و یا الان و در آینده میخوای براش تعریف کنی که شبا بخوابه به صورت بالماسکه مانند و ایجاد شخصیت ها براش اجرا کنید و فیلمش رو بگیرید یه جوری که خودش هم توی داستان نقش داشته باشه و با بازیگرای متفاوت، بعدها براش این داستان رو تعریف میکنی و بعدتر ها یهو میبینه که تو فیلمِ این داستان بازی کرده
مثل همیشه یه ایده افسانه ای و بسیاااااارررررررر جالبببببببببب...
مرسی سلطان بهزاد