خلاصه قسمت چهارم سریال شرافت
بعد از درگذشت حسن ، حسین برادر بزرگترش سعی میکنه به هر نحوی هست مردونگی رو تموم کنه و علاوه بر دادن بدهی برادر رو بده و دست خونوادشو بگیره و با خودش ببره . در حال صحبت با همسرش امینه توی خونه حسن هستند که ممانعت امینه برای این کار به گوش ایگیت که روی پله های خونه ایستاده میرسه و با جمله تلخ زن عموش که میگه " بچه برادر مثه بچه خود آدم نمیشه " کینه اش چند برابر میشه . یکم بعد موقع بدرقه عمو و زن عموش همگی جلوی در وایمیسن . بازم حسین با مهربونی میگه :
پسرم خوب فکراتونو بکنین ، تو شهر خودمون خونه دارین . حداقل این خونه رو بفروشین بدهیتونو بدین ، جمع و جور بکنین بیاین . کار میکنیم ، هرچی خدا بده با هم میخوریم .. ایگیت : نه ، نمیشه عمو . تازه اونجا میخوایم چیکار کنیم ؟ زمینی نداریم که چیزی بکاریم .. حسین : من هستم پسرم ، مگه میذارم تنها باشین ؟ .. ایگیت ( با متلک به امینه ) : عمو جون تو خودتم بچه داری ( سر تا پای زن عموشو نگاه میکنه ) بعدشم بچه برادر که بچه خودِ آدم نمیشه .. حسین : فکر نکنین بی کس و کارین ، هر وقت تو تنگنا بودین من اینجا هستم . باشه ؟ ( بغلشون میگیره ) خداحافظ ، به خدا میسپُرمتون !
با رفتن فک و فامیل حالا خونواده کیلیچ کوچک تر و البته تنها تر شدن . جای خالی پدر رو به سختی لمس میکنن . بیش از همه زلیخا پشیمونه از برگشتنش به استانبول اما دیگه پشیمونی فایده نداره و دیگه حسن زنده نمیشه . آخرای شب ایگیت از زبون امیر متوجه میشه که پدرش به اسد کلی سند امضا شده داره و با زدن مغازشون هیچ مدرکی تو دستشون نیست . ایگیت با تلخی خاصی به امیر میگه :
میدونی چیه ؟ هر بار که چشممو میبندم جای اون طنابو رو گردن بابا میبینم . این فقط ما نیستیم ، زندگی همه اونایی که این بلا رو سرمون آوردن عوض میشه .. و به راحتی زندگی آروم دو تا پسر ، یکی سر به زیرو یکی شیطون بازیچه دست یه مشت آدم کثیف میشه و همه چیزشون تغییر میکنه . تنها مرحم ایگیت رفتن به سمت مغازه پدر و خیره شدن به جای خالیشه ، مغازه ای که رنگ خنده حسن رو ندیده و تنها یادگاری که برای پسراش گذاشت رد طناب روی گردنو حلقه ازدواجش بود که حالا دیگه تو دستای ایگیته . چیزی که شده انگیزش واسه انتقام !