خانه
268K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۴:۲۲   ۱۳۹۴/۱۰/۱۲
    avatar
    کاربر فعال|869 |549 پست
    هنوز جمله‌م تموم نشده بود که فشار یه دست سنگین رو روی شونه‌م احساس کردم و به دنبالش شنیدن این جمله که : کافیه برای دادن پاره‌ای از توضیحات باید همراه ما بیای ! ../ چشمهام رو به نگاه رضایتمند زن دوخته بودم و تنها کاری که توی اون لحظه میتونستم بکنم این بود که خودم رو برای عواقب تصمیم ناخواسته‌ای که گرفته بودم آماده کنم، نفس عمیقی کشیدم و برگشتم تا با صاحب صدا راهی مقصدی نامعلوم بشم که با یه کوه سنگی برخورد کردم، پلیس مسئول، یک آدم قدبلند و چهارشونه بود که میتونست تو یه چشم بهم زدن منو توی جیب سمت راست خودش جا بده ...
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان