خانه
330K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۴:۳۰   ۱۳۹۴/۱۰/۱۴
    avatar
    برترین های سال 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|51244 |36302 پست
    منشیم اومد تو و با کمی تامل گفت آقای دکتر یکی از همسایه هاتون رو آوردن فکر کنم پاش شکسته اینو که شنیدم مثل برق گرفته ها از جام پریدم یعنی نقشه م گرفته بود ؟ منشیم که از حالت من تعجب کرده بود گفت چی شد؟ گفتم هیچی بفرستش تو همینطور که منشیم با یه علامت سوال بزرگ رو سرش از اتاق میرفت بیرون و زیر لب یه چیزایی میگفت من به بوی گندم زاری که از این به بعد قرار بود تو اتاقم بپیچه فکر میکردمو خنده ی شرورانه ای روی لبم نشسته بود. تو همین فکرا بودم که صدای ناله های یه پیرمرد که داشت به اتاقم نزدیک میشد رشته ی افکارمو پاره کرد . بعله پدر بزرگ یلدا در حین عملیات موش گیری افتاده بود و پاش شکسته بود ....
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2025 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان