داستان "Noise"
نویسندگان: سما و مرمری
سیزن اول- قسمت دوم
نویسنده این قسمت: مرمری
-------------------------------------------------------------------
ژاک توی ذهنش حرف های وبستر رو دوره کرد ، " چرا باید یه عکس از خودش به جا بگذاره "
" دقیقا این مسئله ایه که باید در مورذش صحبت کنیم ، تو با آدمای زیادی در ارتباط بودی ، اونا تو رو به ذهنشون راه دادن تو میتونی فکر این آدم رو بخونی یا یه جور حس ویژه توش پیدا کنی "
" اون دلش میخواسته بقیه این عکس رو پیدا کنند"
" دقیقا ، اما چرا ؟ برای خودنمایی یعنی این کار رو کرده ؟"
" فکر کنم این عکس انگیزه و نیروی قتل هست که باهاش همراهه و بهش قدرت میده تا این کار رو انجام بده "
"یعنی احتمال داره مردد هم باشه ؟"
"ممکنه ! این جور آدم ها از مشکلی رنج میبرند که همیشه ذهنشوون رو آزار میده و برای اینکه خودشون رو راحت کنند تنفرشون رو باید نشون بدن و برای اینکه خودش رو تبرئه کنه دلایل منطقی میچینه "
" خوب من نمیفهمم، این مرد که عاشق صاحب عکس بوده آخه چرا مردا رو میکشته ؟! یعنی ممکنه این پیرمرد ها با معشوقه اون چه ارتباطی داشته باشن ؟ هیچ سابقه مشترکی پیدا نکردم جز اینکه به دو بار سوت و کور توی دو خیابان نزدیک به هم (ریور , ;کلارکی) شنبه شب ها معمولا میرفتن.."
" یه زن هم میتونه قوی باشه "
این حرف ژاک وقفه ای در صحبت های وبستر درست کرد و با ماگش به سمت ژاک گرفت " یعنی تو میگی ممکنه اون یه زن باشه نه نه امکان نداره حق داری ! تو سیم حلقه شده دور گردن پیرمردها رو ندیدی کم مونده بود سرشون از تنشون جدا شه فقط پارگی سطحی پوست و شاهرگشون نبوده "
" اما ممکنه من زن هایی رو دیدم که با یه انگیزه قوی ممکنه خیلی کارهای دور از ذهن رو انجام بدن ! گاهی وقتی با مراجعینم صحبت میکنم میگم مگه میشه یه زن به این ظریفی بتونه از روی حرص همسرش ماشینش رو خوش تعمیر کنه یا پنچر گیری کنه اما ممکن و گاها انگیزه قوی میتونه اونا رو به کارهای دور از ذهن وادار کنه این کارها که کارهای خاصی نبودن "
معادلات ذهنی وبستر بهم خوردن و اون ماگ رو به سمت دهنش هدایت کرد و جرعه قویی از قهوه خورد دوباره رو کرد به سمت ژاک " بنظرم بعید میاد به دلیل دیگه در محل جرم آخرین قتل بی احتیاطی کرده و پاش رفته توی خون و جای کفش واضحی رو برامون بجا گذاشته اینم عکسش "