خانه
268K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۴:۲۱   ۱۳۹۵/۸/۲۹
    avatar
    کاربر فعال|646 |259 پست

    داستان "Noise

    نویسندگان: سما و مرمری

    سیزن اول- قسمت هفتم - پایان سیزن اول

    نویسنده این قسمت: سما

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------

    باورش برای ژاک کمی سخت بود. یکی از آن دو نفر بیمار خودش پیِر لاندون بود! بیمار دیگر یک دختر کم سن و سال بود و با توجه به مدارکی که تا به حال به دست آورده بودند، قاتل نمی توانست یک زن باشد. به علاوه در پرونده و سابقه آن دختر نقطه ابهام یا انگیزه ای نبود که به این نوع قتل های فجیع منجر شود. و اما پیِر .... او در این یک سالی که پیِر را درمان می کرد، متوجه شده بود که خشم و نفرت زیادی در طی این سال ها در وجودش رخنه کرده و بیرون کشیدن این خشم زمان زیادی لازم داشت، اما قتل .....

    البته چنین قتل هایی از یک بیمار سادیسمی بعید نبود، اما در صورتی که انگیزه مهمی در کار بوده باشد. این چیزی بود که در آن چند ساعت ذهن ژاک را مشغول کرده بود.

    همان طور که به صفحه لپ تاپش خیره شده بود گفت: "من باید به دفترم برم، لازمه که یه بار دیگه پرونده پیِر رو بررسی کنم."

    لوئیس در حالی که کتش رو می پوشید رو به ژاک کرد: "منم باهات میام."

    وبستر که هنوز کمی شوکه به نظر می رسید، پشت به این دو نفر، رو به پنجره ایستاده بود: "خدای من! قاتل همین گوشه کنارا بغل گوشم بوده، اون وقت من ...."

    ژاک بدون هیچ حرفی لپ تاپش را بست و با لوئیس راهی دفتر شدند. هوا دیگر تاریک شده بود، ساعت حدود 9 شب بود. ژاک بدون معطلی سراغ پرونده پیِر در فایل هایی که ژانت همیشه آن ها را مرتب نگه می داشت رفت. هر دو به اتاق ژاک رفتند.

    لوئیس در حالی که از اتاق بیرون می رفت گفت: "من میرم یه قهوه دم کنم."

    یک ساعتی می شد که ژاک در حال خواندن پرونده بود. ژاک می دانست به عنوان یک پزشک باید اسرار و پرونده بیمارش را نزد خود حفظ کند، اما این مورد فرق می کرد، جان چندین انسان در خطر بود. به همین خاطر خلاصه ای از زندگی پیِر را برای لوئیس تعریف کرد.

    لوئیس در حالی که قهوه اش را می نوشید با لحنی مطمئن و آرام گفت: "کاملاً واضحه که انگیزه اصلی پیِر به خاطر خشم و نفرتش از پدر پیرش بوده! تو گفتی اون بچه آخر بوده و وقتی سن و سال زیادی نداشته پدرش تقریباً پیر و دائم الخمر شده بود. پس میتونه انگیزه خوبی باشه برای یه بیمار سادیسمی ...."

    ژاک حرفش را قطع کرد: "و البته پدر پیِر هم بازنشسته ارتش بوده، بعد از بازنشستگی می خواسته یه کار جدیدی رو با دوستانش شروع کنه، ولی بعد از چند سال ورشکست میشن و همین باعث میشه اون کم کم افسردگی پیدا کنه و دائم الخمر بشه."

    لوئیس فنجانش را روی میز گذاشت و شروع کرد به قدم زدن: "این طوری تمام قطعات این پازل درست سر جای خودشون قرار می گیرن. فکر کنم بازم موفق شدی!"

    ژاک داشت با خودکارش بازی می کرد، رو به لوئیس کرد و ادامه داد: "هنوز نه!"

    "چرا نه؟! یعنی تمام این ها نمیتونه انگیزه خوبی برای قتل باشه؟!"

    "چرا، اما این یه انگیزه کهنه و قدیمیه! درسته بیماران سادیسمی اطرافیانشون رو از نظر جسمی و روحی آزار میدن، اما اونا با هم فرق دارن، شدت این بیماری در افراد مختلف متفاوته. پیِر بیمار من بود، یک ساله که می شناسمش، اون آدمی نبود که با همچین انگیزه ای دست به چنین قتلل های فجیعی بزنه، منظورم اینه گاهی یه بیمار سادیسمی دچار یه شوک میشه و اون دوباره نسبت به اطرافیانش بدبین میشه، همین شوک باعث میشه خشم و نفرت قدیمیش یا هر حس کهنه دیگه ای که داره، دوباره نمایان بشه و مثل یه زخم کهنه سر باز کنه."

    لوئیس با دقت به حرف های ژاک گوش می داد: "مثلاً چه جور شوکی؟"

    ژاک که به پرونده پیِر خیره شده بود ادامه داد: "هر نوع شوکی میتونه باشه، مثلاً شوک عاطفی یا ...."

    با گفتن این جمله لحظه ای مکث کرد، خودکار را روی میز پرت کرد، دستی به موهای خرمایی رنگش کشید و گفت: "خدای من چطور همچین چیزی رو فراموش کرده بودم! اون شوک عاطفی برای پیِر رفتن ژانین بود!"

    "پایان سیزن اول"

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان