خانه
271K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۲۳:۱۴   ۱۳۹۶/۳/۲۰
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست
    اومدیم بیرون دستشو محکم گرفته بودم که در نره نشوندمش رو صندلی و راه افتادیم گفتم: کیا رو کی آزاد میکنین؟
    - کیا رو که ما نگرفتیم ولی تا تو برسی خونه اونم اونجاست
    - ببینم اگه من تورو اذیت کنم کیه که نزاره؟
    تلفنم زنگ خورد: بله؟
    - سلام پسر به جمع برنده ها خوش اومدی
    - سلام ممنون کیا رو کی آزاد میکنین
    - کیا خونه منتظرته داداش
    - خوبه چون اگه غیر از این بود واسه این دختره بد میشد
    -گروگان گیریه؟
    -نه ولی..
    -گوش کن داداش نخه جون تو نه جون اون دختره مهم نیست اون بازی کرده و باخته. توام توون دادی هممون دادیم. مهم پوله پول. حالا واسه مرحله بعد یه ماه دیگه منتظر تماس باش
    و قطع کرد
    گفتم این کی بود؟
    - یه رییس نمیدونم کیه
    زدم کنار و مچ دستشو محکم گرفتمو فشار دادم: تو چی میدونی از اینها
    - به خدا...( محکمتر فشار دادم)....وای ولم کن الاغ...(زد زیر گریه)
    - ننه من غریبم بازی در نیار
    درحالی سعی میکرد خودشو از دستم آزاد کنه با دست دیگه گلوشو گرفتم و بدون اینکه فشاری بهش وارد کنم با ساعدم به قفسه سینه اش فشار آوردم ترسیده بود فکر کرده بود میکشمش گفت: ببین رادمهر منم مثل تو ناخواسته پام به بازی باز شد راستش ماجرای من و فرهادم یه بازی بود
    - چی؟
    - ببین من باید با خیانت به تو بازی رو میبردم
    - که چی بشه؟
    - یه دفعه تو یه مهمونی که ما رفته بودیم اینها متوجه تیک زدن فرهاد و لج بازی های ما میشن و تصمیم میگیرن مارو قاطی بازی کنن
    -توام همچین مریم مقدس نبودی.خب به تو چی پیشنهاد دادن که قبول کردی وارد بازیشون بشی؟
    - یک هشتم سهام کارخونه اورال فرانسه
    پریدم بهش: آشغال عوضی منو به پول فروختی؟ داد میزدم
    - رابطه ما جدی نبود
    - ما عقد کرده بودیم عوضی. همچنان داد میزدم
    چیزی نگفت . ولش کردم و دوباره به راه افتادم گوشی را برداشتم که به کیا زنگ بزنم خودش زنگ زد و گفت سالمه و ماجرا رو رسیدم خونه برام تعریف میکنه
    فرزانه تعریف کرد که فکر میکرده با خیانت به من و بردن سهام بازی تمام است اما بعد از آن او را در برابر بازیهای دیگری قرار میدادند .لی در صورتی که میبرد میتوانست از بازی کنار گیری کند البته تا زمانی که شخص دیگری رسما او را به عنوان حریف نخواهد اگر شخصی اعلام میکرد که میخواهد او حریفش باشد حق انتخابی وجود نداشت. البته این انتخابها برای نفرات رده بالا بود وگرنه ما تازه واردها را مثل خروس جنگی به جون هم میانداختند بدون هیچ حق انتخابی
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان