خانه
267K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۶:۴۸   ۱۳۹۶/۷/۱۶
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    شاه هزار آفتاب دستور داده بود که برداشت از معادن کویو در دزرتلند بصورت شبانه روزی و در سه شیفت در حال انجام باشد و برای برداشت حتمن از مردم محلی بخصوص آنهایی که در جنگ آسیب بیشتری دیده بودند، استفاده شود و مزد خوبی برای این کار پرداخت گردد و در عین حال افرادی را از گارد امپراتوری در پوشش ناظر برداشت از معادن فرستاده بود که به تحقیقات در مورد منشا قتل شاهزاده پایان ادامه دهند، شاه دستور داده بود که پول توافق شده در قرارداد صلح به صورت نقدی یا با اقلام صادراتی اکسیموس بنا به درخواست نماینده ی امپراتوری دزرتلند فورا تسویه شود .
    فلزات برداشت شده برای تفکیک و خالص سازی به کارتاگنا مرکز صنعت فلز اکسیموس فرستاده شده و سپس به صورت شمش به پایتخت ارسال می گشت، مرکز طراحی سلاح ارتش در پایتخت هم بصورت فشرده در حال تحقیق روی آلیاژ های سبک تر و مقاوم تر برای تولید سلاح های جدید بود.
    شاه دستور داده بود که انواع بسیار مقاومی از زره را برای سواره نظام سنگین اسلحه و همینطور اسب های این نیرو ساخته شده و این سواره نظام به بلند ترین نیزه ای که تا بحال در دنیا دیده شده بود مجهز شوند، گرچه این تسلیحات سنگین به قدرت تهاجمی این نیرو می افزود ولی از سرعت و قدرت تحرک آن می کاست و به همین دلیل پلین به صورت مجزا دستور داشت که واحد های واکنش سریع از سواره نظام سبک اسلحه را گردآوری و آموزش دهد به نحوی که این نیروها به زره های چرمی که فقط در نقاط حساس پوشش فلزی داشتند مجهز و همینطور مجهز به شمشیر کوتاه و کمان کوتاه با قابلیت تیراندازی از روی اسب باشند.
    این سطح بی سابقه از نظامی گری در پایتخت در ذهن پلین با روحیه صلح طلب و دانای پدرش در تناقض بود و در حالی که سعی می کرد غم سوزاننده ی فقدان خواهرش را به انرژی محرکه در تمرینات جنگی تبدیل کند به شدت از آینده ی عجیبی که در انتظارشان بود نگران بود! بخصوص وقتی که از رازها و افکار برادرش مطلع شده بود.
    لرد بالین دستور داده بود که میزان خرید سنگ های گران بها از سیلور پاین و تراش با کیفیت و فروش فوری آنها را به کشتی هایی که از آنطرف دریای لارا می آمدند را سرعت داده و با عواید اینکار خرید غلات از ریورزلند را افزایش دهند، لشکری کشی در سال گذشته به میزان برداشت محصول لطمه زده و سیلوهای امپراتوری در بهترین وضعیت نبودند.
    ...
    در دربار تقریبا همه ی خانواده های صاحب نفوذ در دربار اکسیموس در تلاش و رقابت بودند که شاه را برای ازدواج پسر ارشدش با یکی از دختران خانواده ترغیب کنند، بنا به عرف حاکم بر دربار اکسیموس، ازدواج دارک اسلو استار همین حالا هم با تاخیر روبرو شده بود ولی هم شاه و هم پسرش که اینروزها تقریبا تمام روز را در خلوت با هم می گذراندند در مورد این مسئله کاملا بی علاقه به نظر می رسیدند.
    شاه در ایوان سلطنتی در حالی که 2 جام شراب را پر می کرد به پسرش گفت:
    پیر! از گوشه گیری و سکوت تو در بازکشتت تعجب می کنم! این روی تو هرگز در گذشته دیده نشده بود! آیا سختی های اسارت باعث این سکوت و انزوا طلبی تو شده است؟
    - پدر چه کسی گفته که من منزوی شده ام! من فقط در حال تطبیق دادن خود با تغییرات این سه سال اخیر هستم.
    - من پدرت هستم، تمام سالها تو در برابر چشمان من در حال بزرگ شدن بودی، آیا در شناخت من از خودت شک داری؟
    - پدر مطمئن باش که مشکلی نیست و بزودی همان فرزندی خواهم بود که شما می شناختی.
    - بسیار خوب پس بهتر است که به عنوان میراث دار این سرزمین به دغده های مهم این روز ها فکر کنی، احساس من این است که این صلح در واقع آرامش قبل از طوفان است، به نظر من بزودی شاهد درگیری های بزرگی بین اقلیم ها خواهیم بود.
    - پدر این احساس شما با توجه به دستورات نظامی اخیرتان کاملا قابل خوانش است و حتی از چشم سفرای 3 اقلیم در پایتخت پوشیده نیست!
    - پسرم این یکی از تلاش های من برای بازدارندگی و تاخیر در شروع مناقشه است، مطمئن نیستم که تا چه زمانی کار خواهد کرد ولی مطمئن هستم که برای حفظ امنیت در کشور کافی نیست، بخصوص دردراز مدت! برای همین لازم است که ما یکی از 3 اقلیم را به عنوان متحد اصلی انتخاب کنیم و ارتباط مخصوصی با آنها برقرار کنیم، چنین اتحادی اگر درست انتخاب و اجرا شود ضامن صلح خواهد بود.
    - پدر اما اگر ما نیازی به چنین اتحادی نداشته باشیم چطور؟ اگر به تنهایی توانایی روبرو شدن و شکست هر 3 اقلیم و حتی بیشتر را بدست آوریم چطور؟
    شاه سکوت معنی داری کرد و پس از مدتی سرش را تکان داد و گفت:
    - پس تو هم شیفته و افسون راز کتیبه های باستانی شدی!؟ پس دلیل این سکوت و تنهایی تو آگاهی از این راز است؟
    - پدر!!! پس شما به جزییات این راز آگاهی داشتید؟؟؟
    - پسرم مسلط شدن بر این راز خطرناکتر و مشکل تر از چیزیست که فکر می کنی! بهتر است که چیزی را بدانی، مرگ تصادفی شاه آب و باد یعنی پدر بزرگت تنها یک شایعه برای گفتن به مردم و دربار بود، اینکه پرنده ی دانا به مدت 30 سال به ما مشاوره ای نداد و دلیل مرگ پدر بزرگت همین کتیبه ها و نگهبانان تامب یا ناتارها هستند!

    ویرایش شده توسط مهرنوش در تاریخ ۱۶/۷/۱۳۹۶   ۱۶:۵۷
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان