خانه
267K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۶:۳۴   ۱۳۹۶/۷/۱۹
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    5 روز بعد به دستور شاه، لرد بالین، لرد بایلان، دارک اسلو استار و پلین در یک جلسه ی محرمانه حاضر شده بودند.
    شاه برای ترمیم وضعیت خزانه نیاز داشت که آخرین برآورد های لرد بالین را شنیده و سپس تصمیم بگیرد که از چه راهی اندوخته ی از دست رفته ی خزانه را بازگرداند.
    - لرد بالین لطفا شروع کنید.
    - اطاعت می کنم اعلیحضرت، در حضور شاه، شاهزاده های محترم و رییس محترم سنا جمع شده ایم که راه حل مناسبی برای بهبود وضعیت خزانه ی امپراتوری پیدا کنیم. اعلیحضرت من در مورد همه ی روش ها اندیشیده ام و با توجه به جمیع شرایط پیشنهاد من شبیخون به گنجینه ی تورداکس است.
    شاه گفت:
    - حدس می زدم که این جواب تو باشد! من هم با این تصمیم مخالفتی ندارم، گرچه مردم تورداکس سالهاست که برای ما مزاحمتی نداشته اند ولی یک ملت بدون دیوان کمترین نیاز را به همچین اندوخته ای دارد و در عین حال اگر درست عمل کنیم این شبیخون منجر به بروز یک درگیری بزرگ نخواهد شد.
    پلین گفت:
    چه کسی را برای انجام این شبیخون در نظر گرفته اید؟
    در این لحظه دارک اسلو استار بلند شد و چند قدم از میز دور شده و بعد از یک مکث کوتاه به سمت حضار برگشت و گفت:
    - ابعاد این اندوخته کمتر از آن است که ارزش شبیخون داشته باشد، از این گذشته قبایل تورداکس در بهترین آمادگی نظامی بوده و از اندوخته ی خود به نحوی محافظت می کنند که بجر با یک لشکر کشی تمام عیار دسترسی به آن ممکن نیست!
    - لرد بالین گفت: عالیجناب با توجه به چه اطلاعاتی چنین ارزیابی انجام داده اند؟
    دارک اسلو استار دوباره سکوت کرد و به پلین و سپس پدرش نگاه کرد و پس از مکثی کوتاه زانو زد و گفت:
    - اعضای محترم کانسیل من رازی دارم که ممکن است به خیانت تعبیر شود ولی بدانید که هیچ نیتی بجز خدمت به امپراتوری و آینده ی این سرزمین برای این کار در دل من نبوده است، من می توانستم که این راز را در خلوت به شاه یعنی پدرم بگویم ولی تصمیم گرفته ام که این راز را در پیشگاه کانسیل عنوان کنم و عواقب آن را بپذیرم.
    بجز شاه که کماکان با صورتی کاملا جدی ولی با آرامش کامل به صحنه می نگریست، دهان سایر حضار از تعجب باز مانده بود!
    پیر اکسیموس سپس اضافه کرد:
    - من به قصد تجربه و البته با سودای مشرف شدن به راز کتیبه های باستانی دربار را ترک کردم، ولی نادانسته در دام توطئه و تزویر گامات تایرل و پدرش گرفتار شدم، آنها با نیرنگ مرا مجاب کردند که محل یکی از کتیبه ها در تورداکس است، ما یک گروه شبیه نظامی بزرگ و بسیار قدرتمند را در طول یک سال آموزش دادیم و با صحنه سازی به محل نگهداری گنجینه ی تورداکس ها حمله کردیم، گامات سعی کرد که با یک کتیبه ی تقلبی مرا فریب دهد ولی من در مقر تورداکس ها وقتی یکی از سران آنها را کشتم در آخرین لحظه سراغ کتیبه را از او گرفتم، او در بستر مرگ نام و نشان مرا پرسید وقتی خودم را معرفی کردم به من گفت که کتیبه ها به چه ترتیبی در کدام اقلیم ها مخفی شده و گفت که نیت واقعی خانواده ی تایرل چه بوده است و آدرس کتابی را به من داد که محل دقیق نگهداری کتیبه ها در آن با نقشه ی کامل آمده بود، وفتی به محل نگهداری کتاب  در آخر همان غار رسیدم کتابخانه در حال سوختن بود و من فقط یک صفحه از آن کتاب که حاوی یک آدرس بود بدست آوردم که در حافظه ام از آن نگهداری می کنم، در عرض چند ثانیه سربازان تابرل مرا محاصره کردند و من آن کاغذ را بلعیدم که در واقع دلیل زنده نگه داشتن من توسط تایرل ها شد! یکسال در مقابل شدیدترین شکنجه ها دوام آوردم تا شبی که در خواب راه فرار از سیاه چال به من نشان داده شد.
    در خواب متوجه شدم که پس از آن اتفاق بخشی از شبه نظامیان ما در نبرد با تورداکس ها کشته شدند و مابقی دچار اختلاف شده و بیش از نیمی از افراد باقیمانده به من وفادار مانده و در کوهستانی در همان نزدیکی تقریبا در کنار مرزهای شمالی اکسیموس پنهان شده اند و بخاطر ترس از به خطر افتادن جان من اقدامی نمی کنند، پس از فرار آنها را پیدا کرده و فورا به گامات حمله کرده و او و همراهانش را کشتیم و من گنجینه را تصاحب کردم، این گنجینه که از هر گنجی که تابحال دیده شده بزرگتر و باارزشتر است تحت محافظت 1700 نفر از نیروهای من که توان رویارویی با 10.000 نیروی منظم ارتش را دارند قراردارد و من قصد داشتم با استفاده از آن به تربیت نیروهای شبیه نظامی خودم ادامه داده و همه ی هشت کتیبه ی باستانی را برای کشورم تصاحب کنم.
    حال که در این وضعیت اضطراری قرار گرفته ایم این گنجینه و همچنین نیروهای وفادار به خودم را به شاه تسلیم می کنم و یادآوری می کنم که ای نیروها کوچکترین اطلاعی از قضایا نداشته و کاملا بیگناه و قابل اعتماد هستند، مسوولیت همه ی این اتفاقات فقط بر دوش من خواهد بود.
    آماده ام که عدالت خدایان قدیم و جدید در مورد من قضاوت کند و نتیجه ی این قضاوت را هر چه که باشد خواهم پذیرفت، زنده باد اکسیموس!

    ویرایش شده توسط مهرنوش در تاریخ ۱۹/۷/۱۳۹۶   ۱۷:۲۹
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان