خانه
266K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۰۰:۰۷   ۱۳۹۶/۱۱/۱۱
    avatar
    دو ستاره ⋆⋆|4830 |2348 پست

    بی آغار، بی پایان
    فصل دوم : طوفانی از غرب - قسمت سی و پنجم

    خانواده الکسیم از دور به شعله هایی که بدن جورجان را در برمیگرفت مینگریستند رسم سوزاندن مردگان از رسوم قدیمی سیلورپاین بود تروپی پسر کوچک او منتظر پایان مراسم نماند از خانواده جدا شد و به آزمایشگاه پدر برگشت او تقریبا ۲۵ ساله بود و مدت مدیدی بود که با پدرش کار میکرد مرگ پدر هرچند دردناک او را از فکر موضوعی رها نکرده بود. او و جورجان به تازگی به کشف مهمی دست یافته بودند که هنوز نکات مبهمی داشت  لذت حل مسئله او را به جلو میراند. تقریبا شکی برای هیچ کدام از افراد خانواده جورجان وجود نداشت که او توسط چه کسی کشته شده است رفت و آمد ها رفتارهای مشکوک و مخفی کاری های جورجان و آکوییلا مدت ها بود که همسر جورجان را وادار کرده بود که به او هشدار دهد هشدارهایی که نادیده گرفته شد . اما کاری از کسی برنمی آمد آکوییلا عموی امپراطور بود محبوب بود و آنها مدرکی علیه او نداشتند.

    بازگشت اسپروس طولانی شده بود با توجه به نبودن اریک اسپروس لازم میدید خودش به امور رسیدگی کند میخواست به  لیتور برود تا روند ساخت کشتی های جنگی را بررسی کند  در ابتدا به قصد یک بازدید کوتاه مدت قصر را ترک کرد بود اما بعدا تصمیم گرفت بیخبر به چند جا سربزند اما هر چه زمان می گذشت بخاطر دوری از همسرش بی قرار تر میشد . بازگشت ممکن نبود اخبار واصله حاکی از آن بود که اسکاردان در گارد ساحلی بندر به مشکل خورده است . از آن طرف شارلی نیز روز به روز عصبی تر و نگران تر میشد. سفر پیش بینی نشده اسپروس در آن شرایط غیرقابل تحمل بود. مرتب در اتاق ها و راهروها راه میرفت و سعی میکرد خود را سرگرم کند و در مورد هرچیزی نظری میداد و خدمتکاران را مجبور میکرد که یا چیزی را جا به جا کنند و یا برنامه ای را تغییر دهند. این چیزها که کاملا نظم ساخته اسپارک را مختل میکرد از نظر همه دیوانه کننده بود مخصوصا با وجود شایعاتی که حالا همه از آن خبر داشتند و محبوبیت ملکه را خدشه دار کرده بود  اما اسپارک منطقی تر بود. لبخند زنان مراقب اوضاع بود و تمام جوانب را در نظر میگرفت

    هوا مه آلود و یخ زده بعد از ظهر فضای غمزده ای ایجاد کرده بود اسپارک در راهروهای قلعه به سرعت حرکت میکرد و بر همه چیز نظارت داشت هم ملکه هم امور روزمره قلعه و هم امور ضروری سرزمین که نیاز به رسیدگی فوری داشت. یکی از خدمتکاران دوان دوان به سمتش آمد : بانو اسپارک باااانو

    اسپارک ایستاد خدمتکار نفس زنان گفت که عمو امپراطور وارد عمارت شده ست. اسپارک با تعجب پرسید: آکوییلا؟ چه عجیب او خیلی کم به اینجا می آید.

    به هرحال لازم بود تشریفات رعایت شود میز غذا برای سه نفر چیده شد.

    اسپروس در اقامتگاه کوچکش در لیتور روی تخت نه چندان راحتی دراز کشیده و کرونام دلبانش را نوازش میکرد نور مهتاب اتاق را روشن کرده بود صدای کارگاههای کشتی سازی که شبانه روز کار می کردند شنیده میشد کرونام گفت: وضعیت کارگاه های اسلحه سازی خوبه مرتب کاستد استخراج میشه و به دستشون می رسه اینجا هم اوضاع رو به راهه اسکاردان کمی گیج و خسته شده ولی کارش هنوز خوبه فکر کنم میتونیم برگردیم

    -        نه کرونام میخوام قبل از برگشت به چند جای دیگه هم سربزنم دو تا اردوگاه آموزش سرباز این اطراف وجود داره به یکیش سر میزنم و بعد از اون روند توضیع گندم رو تو چند شهر بررسی میکنیم

    -        اسپروس به تولد ولیعهد نمیرسی. هیچ وقت دوست نداشتم همچین لحظه باشکوهی رو از دست بدم . اون انتظار شیرین و دلهره آور....

    اسپروس نفس عمیقی کشید . حرفهای کرونام ندای درونی خودش بود.  گفت: هنوز دو ماه فرصت داریم 

    - یه چیز دیگه هم هست. بهتر نیست زودتر برگردی و یه فکری واسه شایعات بکنی؟ بهتر نیست چند نفر از افرادی که به خودشون جرعت دادند پشت سر ملکه حرف بزنند و گوش مالی بدی قبل از این که اوضاع خرابتر بشه؟

    - همه این کارها را میکنم اما اول باید مطمئن بشم همه چی طبق نظم جلو میره ما تو جنگیم و این موضوع باعث میشه هر چیز دیگه ای در اولویت بعدی قرار بگیره . 

    کیه درو منتظر پیکی بود تا خبر حرکت نیروی های تازه نفس با کشتی های جنگی تازه ساخته شده را از لیتور  بدهد در آن صورت بندر دزرت لند را ترک میکرد تا در نیمه راه به نیروها برسد. . این اتفاق بعد از دو هفته انتظار افتاد و او به همراه نیروهای اندکی که به همراه داشت به سمت شمال به راه افتاد. به نظر نمی آمد بتوانند وارد بندر اکسیموس شوند اما محاصره نظامی بندر میتوانست به روند پیشروی نیروهای اصلی کمک کند. از سوی دیگر با توجه به طولانی شدن محاصره سانتامارتا کیه درو تصمیم گرفت پس از تثبیت محاصره بندر اکسیموس به بدنه اصلی ارتش در خاک اکسیموس بپیوندد.

    ویرایش شده توسط نوشان در تاریخ ۱۱/۱۱/۱۳۹۶   ۰۹:۲۲
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان