خانه
267K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۳:۲۴   ۱۳۹۷/۱۰/۸
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    بی آغار، بی پایان
    فصل سوم: آخرین کتیبه - قسمت چهل و دوم

     

    پلین هنوز زیاد از بالای تپه دور نشده بود که جرقه ای در ذهنش زده شد، افسار اسب را کشید، به عقب برگشت و دوباره جافری را صدا کرد:

    -جافری به خطوط دفاعی دستور بده به فکر دفاع از تپه نباشند و بصورت منظم به جنوب عقب نشینی کرده و به دیواره اصلی ارتش ملحق شوند ما بزودی با رسیدن نیروهای کمکی می توانیم تپه را پس بگیریم، لازم نیست پای تپه بمیریم! عجله کن....

    این را گفت و به سمت سربازانش در پشت تپه تاخت.

    سربازها باید به سمت جنوب عقب نشینی کنیم ولی اجازه نمی دهیم که دشمن از خط دفاعی پیاده نظام ما در جلوی تپه رد شده و سربازانمان را قتل عام کند، پشت آنها موضع می گیریم و شکاف های پیش آمده احتمالی را پر می کنیم تا عقب نشینی به سمت هسته اصلی پیاده نظام کامل شود.همه به دنبال من ...

    در حالی که سرباز های تحت فرمان پلین به حرکت در آمده و در حال دور زدن تپه و رسیدن به خط دفاعی سربازان پیاده نظام بودند، اولین سواران زره پوش ریورزلند با خط دفاعی برخورد کردند، گرچه اسب های سواره نظام ریورزلند مثل سواره نظام اکسیموس زره پوش نبود ولی به همین دلیل چالاکتر بودند و با چنان سرعتی با خطوط دفاعی برخورد کردند که با دادن تلفات محدود حفره ای در دیوار دفاعی جلوی تپه پدید آمده و دقایقی بعد خط به دو قسمت تقسیم شده و ارتباط قسمت شمالی با دیگران قطع گردید، بعد از آن بود که سواران دزرتلند از این رخنه عبور کرده و با شمشیرهای خمیده سربازان پیاده بدون آرایش را تارو مار نمودند آندریاس به همراه لابر و سیمون و جمع فشرده ای از بهترین محافظان، مستقیم به بالای تپه می تاخت، دقایقی بعد بیش از شش هزار سرباز مسلح به تجهیزات تهاجمی به صفوف مدافعین پیوسته و بین آنها و سواره نظام دشمن که حالا در شلوغی از سرعتشان کاسته شده بود جنگ سختی درگرفت، جافری کابایان که به زحمت در آن شلوغی پلین را یافته بود خود را به او رسانید و فریاد زد:

    -پلین "ما لازم نیست پای این تپه بمیریم" باید عقب نشینی کنیم!

    پلین: بقیه سربازها؟ جانی بایلان؟

    ...

    آندریاس گودریان در حالی که تقریبا به بالای تپه رسیده بود با صحنه ی عجیبی روبرو شد! تعداد زیادی سرباز پیاده بدون نیزه های بلند و بدون پوشش کماندارها، کمین کرده در پشت تپه که حالا به جنگ اضافه می شدند!

    با فریاد لابر را صدا زد و اسبش را متوقف کرد.

    آندریاس: لابر! لابر اینجا چه خبره؟ اینها کی هستند؟

    لابر که تازه حواس خود را متمرکز می کرد با تعجب پاسخ داد یک گروه تهاجمی دور از بدنه اصلی اکسیموس هاپشت این تپه!

    نگاهی به آرایش ارتش اکسیموس انداخت و اضافه کرد: آندریاس به نظر گروه مهمی هستند، نیروی قابل توجهی برای پشتیبانی از آنها به سمت ما میاد!

    آندریاس تصمیمش را گرفت و در حالی که سربازان جدا افتاده اکسیموس را که به فرماندهی جانی بایلان محاصره شده ولی هنوز در حال جنگ بودند به لابر نشان می داد گفت قبل از اینکه نیروهای کمکی اکسیموس مزاحم شوند حساب اینها رو برس من کار مهمی دارم و به نیکولاس بوردو اشاره کرد که ارتش دزرتلند را روی سربازان در حال عقب نشینی پلین در سوی دیگر تپه متمرکز کنند و خودش پیشاپیش آنها از تپه سرازیر شد.

    ...

    جافری در حالی که سوال پلین را عمدا بی پاسخ گذاشته بود سعی می کرد با کمترین فاصله از او حرکت کرده و تمام نیرو تمرکزش را صرف محافظت از او نماید، سواره نظام دزرتلند فراتر از انتظار در مقابل سربازان پیاده، سریع و مهلک بود، وقتی جافری مطمئن شد که هیچ شانسی برای رسیدن به دیواره دفاعی شمالی ارتش نیست، در یک فرصت مناسب روی اسب پلین پریده و او را بر زمین انداخت، سپس قبل از اینکه پلین واکنشی نشان دهد گفت اینکار فقط برای حفظ جان تو نیست ما باید امیدواری برای رسیدن به صلح را زنده نگه داریم و یکی از مهمترین عوامل این امیدواری زنده ماندن توست سپس پلین را روی شانه هایش گرفته و با تمام نیرو به سمت جنوب دوید، نجیب زاده های نشسته بر روی اسب اهداف ساده ای برای کشتن بودند پس تلاش می کرد که کمترین توجه را به خودش جلب کند و در سایه سربازان فرار کند.

    سالوادر و سربازانش بزودی به محل درگیری رسیده و جنگ خونینی آغاز شد، تمام تمرکز سالوادر یافتن پلین بود ولی هیچ نشانی از او دیده نمی شد، طبق آموزش های سالوادر، سربازان واکنش سریع در فاصله های زمانی مشخصی با شمشیر یک ضربه ی محکم به سپر خود وارد می کردند و از طریق ایجاد این صدا، موقعیت خود را در شلوغی با نزدیکترین همقطاران و همچنین محل تمرکز گروه پیدا کرده و با نظم بیشتری به جنگ ادامه می دادند، و در عین حال صدای رعب آوری برای دشمن ایجاد می کردند، 

    سالوادر که از شدت ناامیدی اشک از چشمانش سرازیر شده و ارتباطش با دنیای خارج قطع شده بود بی هدف به جلو می تاخت و فقط هر از گاهی صدای برخورد شمشیر سربازانش با سپرها دور شدنش را از خطوط خودی یه او یادآوری می کرد.

    کم کم نظم حاکم بر سربازان تحت امر پلین در نبود فرماندهانشان دچار فروپاشی شده و کشتارشان سرعت بیشتری گرفته بود، تنها امیدواری تیراندازی بسیار دقیق کمانداران واکنش سریع ار روی اسب ها بود که حتی می توانستند نقاط ضعیف زره ها را هدف گرفته و سواران را از اسب سرنگون کنند.

    آندریاس با اینکه از میزان مهارت سربازان سالوادر متحیر شده بود ولی حسی عجیب به او می گفت که با بدست آوردن یک دستاورد مهم دز این جنگ که شاید یه قیمت تغییر در سرنوشت کلی تمام شود فاصله ای ندارد پس با وجود تمام تهدید ها همچنان به جنگ و پیشروی ادامه می داد تا هدف خود را بیابد.

    ...

    در سوی دیگر لیو ماسارو در انظباط کامل تمام سواره نظام سنگین اسلحه اکسیموس را از پشت خطوط دفاعی پیاده نظام خارج کرده و در پشت یکی از میدان های برافروخته شده منتظر آخرین اخبار از ورود قسمت دوم سواره نظام دشمن به جنگ بود، دارک اسلو استار خود را به او رسانده و با چهره ی مصممی گفت:

    بعد از اولین برخورد نیروهایت به سواره نظام آنها به تمام پیاده نظام ارتش دستور حمله ی همه جانبه خواهم داد، همین امشب کار را تمام می کنیم، افراد درون وگامانس در نابودی سواره نظامشان چاره ای بجز تسلیم ندارند.

    لیو بدون اینکه پاسخی به دارک اسلو استار بدهد نگاهش را به آشوبی که در شمال آرایش ارتش بوجود آمده بود دوخت و پرسید:

    پلین؟

    دارک اسلو ستار پاسخ داد: باید روی سرنوشت امپراتوری تمرکز کنیم لیو.

    و به سمت تپه ی فرماندهی بازگشت.

    ...

    لابر و بخش بزرگی از سواره نظام دو کشور که از مهلکه جان سالم بدر برده بودند حالا می توانستند از طریق شمال تپه به سوی قلعه بازگردند، لابر نگاهی به سیمون انداخت و سیمون بلافاصله با حرکت سر تایید کرد، لابر با فریاد فرمان عقب نشینی به سمت دیوار شمالی قلعه را صادر کرده و با تمام سرعت شروع به تاختن کرد.

    آندریاس که تقریبا به دیوار دفاعی اکسیموس ها رسیده بود و می توانست صورت های آنها را در پشت سپرهایشان ببیند باز هم به نفوذ ادامه داد، حالا اکسیموس ها هم می توانستند زره فاخر یک فرمانده ارشد دشمن را شناسایی کنند، آندریاس که خطر را احساس کرده بود فورا تغییر جهت داده و اسبش را به چپ هدایت کرد ولی در همین لحظه فرو رفتن تیری را در زیر بغلش احساس کرد، چند لحظه ی بعد تیر دوم کمی پایین تر روی پهلویش فرود آمد، آندریاس یا حسرت زیاد از اینکه هدفش را نیافته بود محکم افسار اسبش را کشید و با تمام سرعت به سمت نوک تپه تاخت، سربازانش هم که متوجه تیرها نشده بودند از او تبعیت کرده و کشتار را متوقف کردند، نیکولاس بوردو که از این تصمیم آندریاس خوشحال شده بود خود را از سمت چپ به او رسانده و با خوشحالی فریاد زد آفرین آندریاس فکر نمی کردم راهی برای بازگشت پیدا کنیم، آندریاس چهره ی درهم خود را به سوی او برگردنده و سری تکان داد.

    ...

    برنارد که با ترک تشریفات آماده سازی در کمتر از 2 ساعت آماده ی حمله شده بود اولین گزارشات مبنی بر موفقیت باقیمانده سواره نظام در یافتن راهی برای عقب نشینی را دریافت کرد، پس تصمیم گرفت کمی دیگر منتظر بماند تا با همفکری برادرش و نیکلاس بوردو حمله ی دوم را انجام دهد، دقایقی بعد لابر و سیمون و سربازان زیادی از راه رسیدند، ولی سواره نظام دزرتلند که با سرعت زیاد در حال عقب نشینی بود ناگهان با حمله ی تمام سواره نظام سنگین اسلحه اکسیموس که پست دیواری از آتش موضع گرفته بود، روبرو شد، اکسیموس های زره پوش راه آنها را از کنار بریدند، در حالی که سرعت تاختن آندریاس گودریان به نحو مشهودی کندتر شده بود و دیگر به اتفاقات پیرامون واکنش زیادی نشان نمی داد نیکلاس بوردو به او نزدیک شده و فریاد زد آندریاس....!  که ناگهان متوجه خونی که از روی پای آندریاس به روی اسب ریخته بود شده و بی درنگ فرماندهی سواران در حال عقب نشینی را بر عهده گرفت، جمع بزرگی از نجیب زادگان و محافظینشان مسوولیت حفظ جان آندریاس را بر عهده گرفته و مابقی طبق دستور نیکلاس بسرعت در دامنه ی شمالی تپه در حالی که به سمت غرب می تاختند، شروع به پخش شدن کرده و با توجه به سرعت بیشتر نسبت به سواره نظام اکسیموس به قلعه نزدیک می شدند.

    لیو ماسارو بعد از تلفات قابل توجهی که در اولین برخورد به آنها وارد کرده بود بزودی دریافت که این تعقیب بی نتیجه است و در حالی که از حضور آندریاس گودریان و نیکلاس بوردو در میان آنها بی خبر بود، دستور توقف عملیات و بازگشت را صادر کرد.

    ...

     

    ویرایش شده توسط مهرنوش در تاریخ ۹/۱۰/۱۳۹۷   ۱۲:۰۳
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان