خانه
263K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۸:۱۸   ۱۳۹۷/۱۱/۲۸
    avatar
    کاپ آشپزی کاپ قدمت 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست

    بی آغار، بی پایان
    فصل سوم: آخرین کتیبه - قسمت پنجاه و دوم

    برنارد در چادر مخصوصش نشسته بود و در حالی که گزارشات پیاده نظام را مطالعه میکرد، به اخبار ضد و نقیضی که این روزها از طرف جاسوسان مخابره میشد فکر میکرد.

    نگهبانی اجازه ورود خواست و پس از ورود رو به برنارد گفت : سرورم! مردی دزرتلندی با لباس مردم اکسیموس، به قلعه نزدیک شده و ادعا میکنه که توسط جناب آندریاس گودریان به ماموریتی فرستاده شده بوده و درخواست ملاقات با ایشون رو میکنه.

    برنارد : خودشو معرفی نکرد؟

    نگهبان : چرا قربان. لئونارد پودین.

    برنارد : دستهاشو ببندید و به اینجا بیاریدش.

    چند دقیقه بعد لئونارد که نمیتوانست باور کند که آندریاس را از دست داده اند، در حالی که دستانش را از پشت بسته بودند، به زانو درآمد و به شدت میگریست. برنارد دستانش را باز کرد و او را از زمین بلند کرد. لئونارد بی اختیار برنارد را به آغوش کشید و بعد از لحظاتی عذر خواست و کناری ایستاد.

    لئو : هیچوقت خودمو نمی بخشم. باید میمردم اما از ارتش جدا نمیشدم.

    برنارد : کاری از کسی ساخته نبود. در عین حال تو داشتی کاری رو انجام میدادی که آندریاس ازت خواسته بود. البته من به تو قول نمیدم که کارمون با تو تمومه و بخشیده شدی. ولی بگو که این ماموریت چطور پیش رفت.

    لئونارد : من تونستم خودم رو به لونل برسونم سرورم. لرد پالویرا. پرسیدم چطور حقیقت رو فهمیدن و مطمئن شدم که راستش رو بگه. قربان اونا به شکلی این اطلاعات رو از طرف کولینزها دریافت کردن. البته من امکان این رو که جزییات رو بفهمم نداشتم. ولی در مورد رسیدن این اطلاعات به اکسیموس ها از طریق کولینزها اطمینان دارم.

    برنارد مکثی کرد و در حالی که خوشحال بود که این اطلاعات توسط پودین و یا از مجاری حساس تر و افراد عالی رتبه نشت نکرده است، با بی تفاوتی گفت : به این موضوع رسیدگی میشه پودین. و یه سوال دیگه.

    مکث طولانی تری کرد و گفت : خبرهایی داره از سمت جاسوس ها مخابره میشه که  علیه پادشاه اکسیموس کودتایی در حال وقوعه. تو چیزی درین مورد نشنیدی؟

    پودین بلافاصله جواب داد : سرورم، وقتی داخل کشور اکسیموس بودم، تقریبا فقط شایعاتی در مورد کناره گیری پادشاه به خواست خودش و انتخاب دخترش پلین به عنوان جانشین به گوش میرسه.

    ...

    در پایتخت مارتین لیدمن در حالی که خشم و افسوسی تمام نشدنی تمرکزش را به هم میزد، سعی میکرد که در غیاب پادشاه، اتفاقات از دستش در نرود و در مواقعی که لازم ست تصمیمی آنی گرفته شود، بهترین تصمیم را بگیرد.

    به همین منظور شخصا موضوع را برای ملکه ریورزلند شرح داده بود و مکاتبات رسمی را با او آغاز کرده بود. او میخواست مطمئن شود که تهدید باسمن ها از غرب، نتواند در حساس ترین زمان روی مشارکت ریورزلندی ها در جنگ تاثیر منفی بگذارد. ولی اخبار چندان امیدوار کننده نبود.

    از طرفی دیگر، چند نامه بین او و اسپارک رد و بدل شده بود و او طبق خواسته رومل گودریان شخصا تصمیم گیری در این مورد را بر عهده گرفته بود و نتیجه آن شد که روی نقشه اسپارک برای بازپس گیری قدرت قمار کند. اسپارک گفته بود که بخش شناسایی و طراحی نقشه در مراحل پایانیست. همچنین مارتین لیدمن از او خواسته بود که منطقه ای امن برای ورود نیروهای ویژه به خاک سیلورپاین در لیتور آماده کند. 

    او میدانست که به قدرت رسیدن دوباره اسپروس در این ایام آنهم با کمک مستقیم دزرتلند، چه تاثیری در موقعیت این کشور دارد و در عین حال لو رفتن نقشه نیز ممکن است عواقبی به بزرگی تاریخ داشته باشد و این موضوع خواب را از چشمان او گرفته بود.

    ...

    در جلوی اسکله کشتی ای بزرگ در حالی که توسط چندین کشتی خودی احاطه شده بود، شینتا در کنار ناکامورا فرمانده کل ارتش باسمنیا ایستاده بود.

    ناکامورا مردی حدودا 50 ساله، بسیار تنومند و حیله گر بود. او مشهور بود که تمامی جنگهای تاریخ و تمامی حقه های بکار رفته در آنها را با زمان و اسامی از بر است. همچنین در مورد او شایع بود که هیچ اتفاقی در کل باسمنیا و حتی جهان از دید او پنهان نمیماند و بیشترین اطلاعات را در مورد وقایع مختلف داشت.

    شینتا رو به ناکامورا کرد و گفت : واقعا قراره ما با همین تعداد نیرو، آرگون رو تصرف کنیم؟

    ناکامورا چشمانش را که نیمی از آنها پشت ابروهای پرپشتش پنهان شده بود به سمت شینتا چرخاند و گفت : ما قرار نیست که آرگون رو تصرف کنیم شینتا.

    ناکامورا تنها کسی در سراسر باسمنیا بود که فرزندان تکاما را به اسم صدا میزد.

    شینتا مکثی کرد و پرسید : پس این چه عملیاتیه که حضور ناکامورا هم درون ضروریه؟ این را گفت و چون میدانست پاسخی از ناکامورا نخواهد شنید، به سمت محل استراحتش حرکت کرد.

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان