خانه
267K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۶:۵۹   ۱۳۹۹/۷/۲۲
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    بی آغار، بی پایان

    فصل سوم: آخرین کتیبه  قسمت نودم

    به شدت بر فشار تمرینات مشترک ارتش های 4 اقلیم افزوده شده بود ولی همچنان جو نگران کننده ای بر اردوی بزرگ اطراف وگامانس حاکم بود. هنوز هیچ تصمیمی مشخصی برای اقدام های عملی اعلام نشده بود و حتی کشته شدن شاه و ملکه ی سابق، گم شدن ملکه شاردل، کشته شدن ولیعهد برنارد و سقوط سه پایتخت از مجموع پایتخت های چهار اقلیم هم باعث نشده بود که ارتش عظیمی که آنجا در حال تمرین بود حرکتی انجام دهد!

    همین موضوع باعث شده بود که بازار شایعات بین سربازان داغ شده و در مورد توان رزمی جادویی باسمن ها داستان سرایی های زیادی انجام گیرد.

    در کنار گزارشات روزانه ای که از وضعیت سربازان و جو حاکم بر آنها به ستاد فرماندهی جبهه ی مشترک می رسید اخبار فراوانی هم از اتفاقات و رویداد های مربوط به تهاجم باسمن ها دریافت می گردید.

    از جمله خبری دریافت شده بود که شینتا و سربازانش که از قاره ی شرقی بازگشته اند وارد سرزمین تورداکس ها شده و درگیری های پراکنده و پر تلفاتی با آنها داشته و در حال نزدیک شدن به مرزهای سیلور پاین هستند، آنها قصد داشتند که در ادامه از کوتاه ترین راه خود را به ارتش شمالی باسمن ها برسانند.

    ...

    لیو ماسارو و جافری کابایان به عنوان فرماندهان سواره نظام و پیاده نظام اکسیموس و کارل اوپلن پسر ارشد کلارا که حالا به عنوان فرمانده پیاده نظام سیلورپاین خدمت می کرد در حال نظارت بر تمرینات بودند و روی آموزش سختگیرانه ی پیاده نظام چهار اقلیم  توسط سر سالوادر تمرکز کرده بودند، نظم و تاکتیک های گروهی در این نوع آموزش کاملا بر توانایی های فردی ارجحیت داشت و سالوادر می کوشید کارایی این ارتش عظیم را از طریق تقسیم آنها به واحد های کوچک ولی کاملا مرتبط با هم افزایش دهد، در این تمرینات طاقت فرسا که معمولا بیش از 10 ساعت در طول شبانه روز ادامه داشت از تاکتیک هایی که توسط هر یک از چهار اقلیم در جنگ گذشته استفاده شده بود و نتیجه ی خوبی برجا گذاشته بود استفاده می شد، نکته ی متمایز شاید صداهای مهیب برخورد هزاران شمشیر با سپر در فواصل زمانی معین برای مشخص کردن فاصله ی افراد از هم در زمان درگیری بود.

    لیو در حالی که رضایت از کیفیت تمرینات در چهره اش دیده می شد توجه جافری و کارل را به گوشه ای دورتر جلب کرد که دینو پروسا فرمانده ارتش مستعمراتی اکسیموس به تنهایی در حال تمرین انفرادی بود.

    لیو: به تمرین های طولانی دینو دقت کردید؟

    جافری پاسخ داد: بله بدون زره سنگین با شمشیر کوتاه کاستد سیلورپاینی و حرکات بسیار سریع که تابحال ندیده ام!

    کارل ادامه داد: بله چنین تکنیکی در سیلورپاین یا سایر ارتش هایی که من هم دیده ام مرسوم نیست!

    لیو: بله و به نظر کاملا موثر و غیر قابل دفاع هم هست، من قبلا به عنوان فرمانده ارتش مستعمراتی در قاره ی شرقی بودم و اونجا هم چنین تکنیکی ندیدم نه بین آرگون ها و نه بین دشمنانمون، قبلا از خووان فران فرمانده آرگون ها هم سوال کردم، برای اون هم تازگی داشت!

    جافری: بله خیلی سریع و کشنده به نظر می رسه ولی من ترجیح می دم زره بر تن داشته باشم و از شمشیر سنگین و بلند خودم استفاده کنم.

    هیچ کس پاسخی به این جمله نداد ...

    ...

    ساعات میانی شب همان روز در جلسه ی ستاد فرماندهی جبهه ی متحد که روزی یکبار در قلعه ی وگامانس برگزار می شد موضوعات زیادی در حال طرح بود.

    در هیئت نمایندگی هر یک از اقلیم ها علاوه بر افراد اصلی تمام فرماندهان اصلی ارتش و مشاورین نظامی هم شرکت داشتند.

    بعد از خوانده شدن گزارش مربوط به حرکت شینتا و سربازانش به سمت مرز سیورپاین و نزدیک شدنشان به دریاچه ی قو ملکه پلین از روی صندلی خود که دقیقا آنسوی میز و روبروی پادشاه گودریان قرار داشت بلند شد، به آرامی چرخید و کمی از میز فاصله گرفت.

    بعد از مکث کوتاهی با صدایی نسبتا بلند گفت:

    خوب ما به اندازه ی کافی صبر کرده ایم و اگر باز هم به این رویه ادامه دهیم بعد از اتصال ارتش شمالی و جنوبی باسمن ها چه چیزی منتظر ما خواهد بود؟

    ما در قلعه ی دیمانیا علاوه بر ولیعهد برنارد و جمعی از بهترین فرماندهانمان، در حدود چهل هزار نفر کشته یا اسیر دادیم، در مرزهای شرقی ریورزلند هم تلفات کم نبوده

    لوکاس شابین که حالا فرمانده پیاده نظام دزرتلند بود و بعنوان جوانترین عضو در جلسه ستاد فرماندهی مشترک شرکت می کرد گفت: ولی طبق آخرین گزارشات تلفات باسمن ها به مراتب بیشتر بوده و تا پنجاه هزار نفر برآورد شده.

    پلین پاسخ داد: بله ولی اونها علاوه بر سربازانشون، پنجاه هزار غیر نظامی از دست ندادند و پادشاهشون و ولیعهدشون و فرماندهان عالیرتبشون هم زنده هستند!

    رومل گودریان هم از روی صندلیش بلند شد و گفت: من و سرجان هم معتقد هستیم که یا باید روی یک رویارویی تمام عیار بین 2 ارتش قمار کنیم و یا اگر قرار هست حملات محدودی انجام بدیم، الان وقتش رسیده

    پلین در حالی که برای تایید حرف پادشاه رومل به آرامی سرش رو تکون می داد گفت:

    من باید برای پیدا کردن و نجات ملکه شاردل برم، علاوه بر اینکه حفظ یک ملکه برای سرنوشت جنگ کاملا موثر خواهد بود، این برای من یک وظیفه ی اخلاقی هست.

    در گزارش محرمانه آرتور ساگشتا که دیروز از طریق کلاغ های نامه بر از جنوب دزتلند به دست ما رسیده گفته شده که احتمالا ملکه شاردل و ناوگان همراهش در سواحل کولینزها مورد حمله ی نیروی دریایی باسمن ها قرار گرفته و به ساحل رفته، گزارش های تایید نشده ای هست که توسط قبایل کولینز حمایت شده و شاید پنهان شده ولی نیروهایی که دیمانیا رو فتح کردند برای تعقیب و اسارت یا کشتنش اعزام شدند.

    من شخصا به همراه سواره نظام واکنش سریع اکسیموس و بخشی از سواره نظام دزرتلند برای نجات مکله شاردل حرکت می کنم و از شما انتظار دارم که قاتل خبیث پدر و مادرم رو قبل از گذشتن از سرزمین سیلورپاین پیدا کنید و به سزای اعمالش برسونید.

    جافری کابایان فورا از جایش بلند شد و گفت در شرایط امروز 2 ملکه کشته یا اسیر شده به معنای شکست قطعی ما در جنگ هست، من بجای شما برای نجات ملکه شاردل خواهم رفت، یکبار برای ماموریت مهمی به سرزمین کولینزها رفتم و موفق نبودم قول می دهم که اینبار با موفقیت ملکه شاردل رو به سلامت برگردانم، ملکه پلین لطفا به من اجازه بدید.

    سرجان که تا آن لحظه کاملا سکوت کرده بود با فشار مشت هاش که روی میز گذاشته بود به آرامی از صندلیش برخواست و رو به پلین گفت:

    بله از دست دادن آخرین بازمانده خاندان اکسیموس تنها چیزی هست که الان لازم نداریم، من با اعزام فرمانده جافری کابایان موافقم.

    پلین که سعی می کرد بر احساساتش کنترل کامل داشته باشد پرسید چه نیرویی برای کشتن شینتا و افرادش اعزام خواهند شد؟

    پودین که در میان ناباوری به فرماندهی کل ارتش دزرتلند منصوب شده بود بلند شد و گفت من خواهم رفت با باقیمانده ی سواره نظام دزرتلند.

    رومل گودریان که لبخند تلخی روی لبانش نشسته بود گفت نه!

    هنوز از کشته شدن نیکلاس بوردو و دو پسرم بیش از چند ماهی نگذشته و من برای هدایت ارتش در جنگ اصلی به تو نیاز خواهم داشت.

    لابر از جایش بلند شد و به سیمون که در کنارش نشسته بود نگاهی انداخت و گفت من علاقمند بودم که برای نجات ملکه شاردل حرکت کنم ولی ترجیح می دم که این عملیات جنبه ی شخصی کمتری داشته باشه برای همین من و سواره نظام ریورزلند برای اینکار حرکت میکنیم.

    کارل اوپلن فرمانده پیاده نظام ریورزلند گفت: برای پیروزی قطعا نیاز به کسی هست که آشنایی کاملی به سیلورپاین داشته باشه پس در صورتیکه اسپارک موافق باشه من هم با سواره نظام سیلورپاین شما رو همراهی می کنیم.

    اسپارک که در گوشه ی میز در کنار ملکه پلین نشسته بود چند بار به نشانه ی تایید سر خودشو تکون داد.

    سرجان اضافه کرد:

    با این تصمیمات از امروز وارد کردن تلفات اولویت اصلی ماست، در حالی که ما قادر به جایگزین کردن بخشی از تلفات خودمان هستیم نباید به باسمن ها این فرصت را بدهیم پس من هم به پالویرا خواهم رفت تا با لرد لونل و لرد سیندنبرگ نقشه ی محاصره ی دریایی و نابودی کشتی های تدارکاتی باسمن ها را طراحی کنم.

    (پایان قسمت اول)

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان