خانه
266K

بقیه داستانو بنویس ...

  • ۱۵:۵۹   ۱۴۰۰/۶/۲۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    بی آغار، بی پایان

    فصل سوم: آخرین کتیبه  قسمت صد و چهارم

    ارتش متحد در حال ترک کمپ وگامانس به قصد حمله به ارتش شمالی باسمن ها بود، جمع آوری چادرها، تجهیزات، انبارها و سایر اقلام ارتش زمانبر بود ولی سربازان می کوشیدند تمام سرعت خود را بکار گیرند، اسناد، نقشه ها و نامه هایی که نیازی به انتقالشان نبود در آتش بزرگی می سوختند و صدای شیپورها و طبل ها در کنار فریاد فرماندهان فضا را پرکرده بود.

    از طرف دیگر فرماندهان ارشد در تالار اصلی قلعه ی وگامانس با توجه به آخرین گزارشات محل احتمالی ارتش شمالی باسمنی را روی نقشه شناسایی کرده و سعی کرده بودند که مسیر حرکت آنها را حدس بزنند، و حالا بزرگترین چالش این بود که ارتش عظیم متحد با بیش از چهارصد هزار سرباز چطور می تواند از گذرگاه های تنگ کوهستانی و یا جنگل های انبوه بگذرد بدون اینکه بین نیروها فاصله ی زیادی ایجاد شود و واحدهای مختلف ارتباط خود را با سایرین از دست بدهند.

    سرجان به این نتیجه رسیده بود که ارتش شمالی باسمن ها در نهایت در جایی نزدیک برن وارد خاک دزرتلند شده و به ارتش جنوبی خواهد پیوست و در نهایت حمله ی نهایی را به ارتش متحد انجام خواهد داد ولی با توجه به اینکه حرکت مستقیم به سمت برن از موقعیت فعلی آنها از نزدیک وگامانس می گذرد احتمالا آنها تصمیم خواهند گرفت که به سمت بارادلند رفته و بعد از دور زدن بارادلند به سمت برن حرکت کنند پس آنها تصمیم گرفتند ابتدا به سمت قلعه کوچک ایفان در ریورزلند حرکت کرده و سپس به سمت جنوب و قلعه ی ساتوری تغییر مسیر داده و راه را بر ارتش شمالی ببندند، تنها نکته ی دلهره آور این بود که خبر موثقی از محل استقرار و مسیر حرکت ارتش جنوبی در دست نبود!

    اینبار فرماندهان ارتش متحد برای جلوگیری از غافلگیری و با توجه به تجربه های بدست آمده نیروهای شناسایی خود را بصورت تکنفره به همراه پرنده های نامه بر به مناطقی بسیار دوردست تر از معمول ارسال کرده بودند به این امید که هر نوع اتفاقی در صحنه ی نبرد از دید آنها مخفی نماند.

    لحظه ی حرکت فرا رسید، سرجان بعنوان فرمانده هماهنگ کننده ارتش های تمام اقلیم ها سخنرانی کوتاهی برای افسران ارتش انجام داد:

    -بالاخره انتظار طولانی ما به پایان رسیده و امروز همگی برای دفع حمله ی شرورانه به قاره ی نوین حرکت می کنیم، انسجام، هماهنگی، هوشیاری و سرعت عمل ما ضامن پیروزیمان و نجات سرزمین ما خواهد بود، ما روزها و شب های زیادی را زیر فشار سخت ترین تمرینات گذرانده ایم، حالا نوبت عمل ما فرا رسیده است.

    همگی پیشاپیش سربازانمان این جنگ بزرگ را تا پیروزی نهایی پیش خواهیم برد.

    زنده باد قاره ی نوین.

    فریاد زنده باد قاره ی نوین از محل اجتماع افسران به سرتاسر کمپ گسترش یافت.

    فابیوز بعنوان پیش قراول به همراه سواره نظام سنگین اسلحه ریورزلند در پیشاپیش ارتش متحد، حرکت به سمت خاک ریورزلند را آغاز کرد؛ آنها می بایست ابتدا از شمال صحرای ساهارا در خاک دزرتلند رد شده و خود را به مرز ریورزلند رسانده و به سمت ایفان حرکت کنند، سه روز بدون هیچ اتفاق مهمی گذشت، گزارش های نیروهای شناسایی نشان می داد که ارتش شمالی باسمن ها بعد از ترک خاک سیلورپاین وارد منطقه ی آراز شده و از آنجا مستقیما به سمت جنوب در حال حرکت است ولی هیچ یک از افرادی که برای شناسایی اعزام شده بودند موفق به یافتن نشانه ای که مربوط به کمتر از یک هفته ی قبل باشد نشده بودند، بعد از ورود به آراز نشانه ای از برپا شدن چادر های زیاد یافت نشده بود، جای پای اسب ها خشک شده بود و دیگر نشانی از تمرکز یک ارتش بزرگ دیده نمی شد ولی اخبار وسیعی از حملات شدید به روستاها و قتل عام مردم بگوش می رسید، مردم محلی که از این حملات جان بدر برده بودند همگی از وحشی گری و غارت می گفتند و البته از اینکه سربازان باسمنی به شدت گرسنه بوده اند.

    آکوییلا که حالا در سمت فرماندهی ارتش سیلورپاین در جمع فرماندهان حاضر بود پرسید؟

    گرسنگی؟ چنین چیزی در اردوی باسمن ها اتفاق نیوفتاده بود!

    سرجان پاسخ داد: ماههاست که تمام قدرت دریاییمان را صرف قطع پشتیبانی از ارتش آنها کرده ایم، اینکار برای ما بسیار پر تلفات بوده ولی ظاهرا نتیجه ی آن در حال ظاهر شدن است.

    گودریان در حالی که سرش را به علامت رضایت تکان می داد گفت:

    سیندنبرگ خونش رو وقف اینکار کرد، خوشحالم که بی نتیجه نبود.

    لوییجی بارفل با صدایی که به سختی بگوش می رسید: مردم ریورزلند سختی زیادی تحمل کردند باید جلوشونو بگیریم!

    اسپارک: چطور می تونیم از این موضوع به نفع خودمون استفاده کنیم؟

    پلین: ما در جریان تخلیه ی شهرهای اکسیموس هر چیزی که قابل حمل بود رو با خود بردیم و هر چیزی که امکانش نبود رو آتش زدیم، در جریان تخلیه ی ریورزلند هم کموبیش همینکارو کردیم ولی در حال حاضر مردم در حال تخلیه شدن نیستند و نمی توانیم از اونها بخواهیم که دارو ندار خودشون رو آتش بزنند!

    گودریان: تمرکز ما روی مسایل فرعی فقط شانس پیروزی رو کمتر خواهد کرد، تنها راه نجات مردم شکست و بیرون راندن باسمن هاست.

    کیه درو: سه روزه که داریم حرکت می کنیم، با در نظر گرفتن اندازه ی ارتش سرعت بالایی داشتیم و دو یا سه روز آینده به مرز ریورزلند می رسیم، سپس رو به فابیوز پرسید:

    از مرز تا ایفان یکرروز بیشتر راه نیست ولی یک دره ی عمیق و رودخانه ی ایفان رو پیشرو خواهیم داشت، فکر می کنی بدون خطر و درگیری به ایفان برسیم؟

    فابیوز پاسخ داد: من اگر فرمانده باسمن ها بودم قطعا اون دره رو برای شبیخون انتخاب می کردم.

    (بقیه در قسمت بعدی)

    ویرایش شده توسط مهرنوش در تاریخ ۲۲/۶/۱۴۰۰   ۱۵:۳۲
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان