یبار منو ودوستم رفتیم تو ی مرکزخرید بعد مرکز خریدش از اینایی بود که باید کل پاساژو دور میزدی تا ی پله برقی یا پله ای پیدا کنی بری طبقه
بالا یا پایین
بعد ی نفر بود که مشکل نمیدونم والا فکر کنم دیوونه بود طفلی
اقا چشتون روز بد نبینه تا مارو دید افتاد دنبالمون حالا من بدو دوستم بدو اونم دنبالمون
خلاصه رسیدیم به پله برقی از هولم نفهمیدم پله برقی داره پایینی میاد پریدم روش حالا جاتون خالی
من بدو پله برقی بدووووو
ملتی بود که بود بهم میخندیدن
هیچی دیگه اخرسر یارو فکر کنم دلش سوخت چیشد رفت منم خیلی ریلکس با دوستم رفتم و بروی خودم نیاوردم