من زمانی که خیلی بچه بودم یه دوستی داشتم به اسم مونا که یه عروسکِ بزرگ داشت البته عروسکش خیلی داغون بود اما اون زمانا عروسکهای بزرگ خیلی کم بود و اکثر عروسکها مثل عروسکای من کوچیک بودن . دلم میخواست یه شبانه روز جای من و اون عوض بشه و من تبدیل بشم به مونا و تو خونه شون یه عالمه با عروسکش بازی کنم
