۱۵:۴۴ ۱۳۹۶/۵/۲۹
راستش من اگه امکاناتم مینیمال بود فکر کنم راحت تر دووم میاوردم!
الان که گفتی مثلا یه خونه گرم و نرم و راحت وسط یه جزیره(با فرض اینکه حیوونهای خیلی وحش یو کشنده از مار و رتیل گرفته تا گربه وحشی و ... نداره و من زنده میمونم.)
منم سعی میکنم بین ماجراجویی و استفاده از امکانات یه حد وسطی رو در نظر بگیرم. تا توجه به خود واقعیم بعید میدونم به این زودی ها بتونم قایق یا کلکی بسازم که منو به ساحلی برسونه. پس روی حوصله سعی و خطا میکنم. اگه ابزارهای خوبی هم داشته باشم میرم توی کارش.
سعی میکنم همه جای جزیره و تحت نظر بگیرم و همه جاش رو ببینم. اما خوب منم احساس میکنم خیلی زود از این تنهایی خیلی غمگین و عصبی و خسته میشم. کافیه یک یا دونفر همراهم بودن تا خیلی بهتر کنار بیام اما تنهای مطلق فکر کنم خیلی برام سخت باشه.
دیگه از خوندن کتاب و موسیقی و فیلم کمک میگیرم و از طبیعتش سعی میکنم تا جایی که مغزم تحت کنترله استفاده کنم. ولی فکر میکنم به یک سال برسه که خیلی کلافه بشم.