خیلی عالی بود آقا بهزاد..... من این صحنه رو یه مدل دیگه اش رو دیدم و ساعتها بهش خندیدم البته چون تو مدرسه بود با همکارا یه دل سیر خندیدیم. یکبار موقع کارنامه دادن بودن یکی از مادرها با بچه سه چهار ساله اومده بود کارنامه دختر بزرگترش رو بگیره. برای بچه هم شیر کاکائو خریده بود اما هنوز باز نکرده بود یعنی تو دست بچه بود.
معاون مدرسه هم ازشون کمک به مدرسه میخواست. از معاون اصرار و از اون خانم انکار، که نداریم، مگه مدرسه دولتی نیست، خلاصه کار رسید به فحش و نفرین شوهرش که سر کار نمیره از اون طرف هم بچه به مادرش میگفت این شیر کاکائو رو باز کن، خانمه هم در حین عملیات غر زدن تلاش میکرد نی رو داخل قوطی شیر بکنه، اما چون طفلکی عصبی شده بود نمیتونست.
حالا تصور کنید از یک طرف به شوهرش بد و بیراه میگفت از یک طرف نی رو فشار میداد و هر از گاهی هم برمیگشت به بچه بد و بیراه میگفت. خلاصه تو همون حین، نی رفت داخل قوطی و شیر فوران کرد روی کارنامه ها که روی میز بود........
بعد از رفتنه خانمه من و همکارام زدیم زیر خنده حالا مگه خنده قطع میشد، خلاصه مجبور شدیم در دفتر رو ببندیم تا خنده مون قطع بشه..... هنوز هم بعد از دوسال یاداوریش برامون خنده آوره...