۱۵:۵۷ ۱۳۹۷/۳/۵
من متوجه شدم.
خوب اگه بخوام به طور کلی بگم یه آدمی مثل مولانا. خیلی دلم میخواد اون سطح از آگاهی و نگاه رو تجربه کنم. توی اون 3 ماه سعی میکنم از بالاترین توانایی هام بهره بگیرم و تکلیفم با این نوع از توانایی روشن بشه.
چون من میتونم خودم رو در قامت یه فوتبالیست، گیتاریست، آشپز، ریاضی دان، فیزیک دان و ... بزرگ تصور کنم. اما تصور کاملی از آگاهی خیلی بالاتر(نه مهارت خیلی بالاتر) ندارم.
اگر همچین چیزی کلا در دسترس نبود، بیخیال آگاهی میشیم و میریم به سمت دانش خیلی بالاتر. یعنی یکی از اون آدمهایی که شاید اسمشم ندونم اما از زیر و بم تصمیماتی که توی این دنیا آدما میگیرن خبر داره. یکی از اون رییس بزرگ های واقعی که واقعا میدونه تو این دنیا چه خبره. خوب طبیعتا تو این 3 ماه سعی میکنم از اون بالا درک بهتری از دنیای خودمون و انسان و مسایلش پیدا کنم و بتونم بفهمم وقتی دوباره خودم شدم، چطوری زندگی کنم بهتره.
اگه آدمی که نه زنده ست قبوله، نه آدمی که اسمش رو میدونم، دلم میخواد یکی مثل راجر واترز باشم. من کلا ترجیحم اینه که یه کمی دغدغه داشته باشم و هر چی اون دغدغه غیرشخصی تر باشه برام جذاب تره. دلم میخواد دستم خیلی باز باشه، استعدادم چشمگیر باشه و ... ولی اونوقت انتخاب کنم و وقتم رو توی یه کشتی تفریحی سپری نکنم.
توی اون سه ماه حتما سعی میکنم ببینم کدوم خصوصیاتم منو تا اینجا آورده. سعی میکنم اونها رو به ذهن بسپارم. چون خیلیا میتونن فکر کنن، شعر بگن، گیتارس بیس بزنن چقدرم بهتر یا ...
کلا من علاقه م به دونستن و پیام دادن خیلی بیشتره تا عمل کردن متمرکز. برای همین سعی میکنم یه جوری اون نوع خاص رو تجربه کنم.