خوب من دوست داشتم جای شکسپیرمی بودم زقتی به این فکرمیکنم که داستاناموهمه می خونن ودیگه ازمسخره کردن خبری نیست ازشادی توپوست خودم نمی گنجیدم واینکه دوست داشتم توی اون 3ماه اول مشهوریت کتابش ونوس وآدونیس جاموباهاش عوض میکردم چون به نظرم خیلی حس قشنگیه که توی کوچه وخیابون راه بریوببینی همه دارن درمورد توحرف میزنن بااینک ازکنارشون ردبشد ونشناسنت،یااینکه بین مردم بشینی ونمایشنامه مشهورهملتو بببنی وآخرش متوجه بشد احساسات همه آدمای توی سالن وتحت الشعاع قراردادی خیلیاچون دیگ جانبود پول می دادن تاایستاده نمایشوببینن گاهی حتی صف تا وسظ خیابونم می رسید من اگه توی اون برهه بودم کاری میکردم تابیشتر منوبشناسن تامورد قضاوت قرارنگیرم وقتی آدم محدودبه جایی نباشه می تونه بیشتر آدمارودرک کنه به سفرمی رفتم تاباآکثرملت ها آشنابشم اونوخ می تونستم ازشهرت جهانی ام تبلیغی برای صلح استفاده می کردم .