۱۲:۰۵ ۱۳۹۷/۸/۲۰
من ادامه میدم:
بعد از ۲ دقیقه همه اونطرف تونل بودند به غیر از زهرا(دلداده)، بهزاد که انگار به طور ناخواسته رهبری گروه ره به عهده گرفته بود گفت: بهتون گفتم پشت سر هم حرکت کنید و هر کسی حواسش به نفر جلو و پشت سرش باشه. دلداده پشت سر کی بود؟ فرزانه گفت: من...دلداده نفر آخر بود تا قبل از اینکه وارد فاضلاب بشیم پشت سرم وایستاده بود. نوشان یک قدم جلو اومد و گفت: حالا وقت بحث کردن نیست. من برمی گردم و پیداش می کنم و بعد خودمونو به شما می رسونیم. نوشان رو به بهزاد کرد و گفت: از کدوم طرفی میرید؟
بهزاد: کانال فاضلاب امنه در امتداد کانال میریم. زود پیداش کن و برگرد. در صدای بهزاد می شد نگرانی را حس کرد.
فرشته در حالیکه گلنگدن اسلحه اش را می کشید به سمت نوشان رفت و گفت : منم باهات میام...
نوشان و فرشته دوباره از آب پر از لجن رد شدند، فرشته چراغ قوه اش را در تاریکی کانال به چپ و راست حرکت میداد تا شاید اثری از دلداده ببیند.
در آنسو بهزاد، مهرنوش، آذر و فرزانه در امتداد کانال فاضلاب به سمت مقصدی نامعلوم به راه افتادند تا اینکه صدایی آنها را از رفتن بازداشت. صدای یک زن بود، با لهجه ای عجیب و غریب طلب کمک می کرد. در میان حرفهایش یک جمله را مدام تکرار می کرد: من قصد کشتن آدمها رو ندارم....