۱۳:۱۹ ۱۳۹۸/۲/۲۴
اولین خاطره من مال دو سالگیم هست. روی زمین توی هال خوابیدم. سرم روی یک بالشت کوچیک هست. احتمالا بعد از ظهر باید باشه چون من توی هال خوابیدم نه توی اتاق. بیدار میشم. چشمهام رو باز می کنم. مامانم انتهای سالن پشت به من روی یکی از صندلی های دور میز ناهار خوری نشسته. یک پنکه روی میز هست. جلوی مامانم برگه های بیمه قرار داره. اون برگه ها مال بابامه مامانم داره اونا رو مرتب می کنه. دسته های برگه بیمه روی هم چیده شدن و باد پنکه گوشه برگه ها رو آروم تکون میده. مامانم داره آواز میخونه و برگه ها رو مرتب می کنه. صدای مامانم خیلی قشنگه ، فکر نکنم هیچکس توی دنیا اینقدر صداش قشنگ باشه . همینطور که سرم روی بالشت هست به صدای مامانم که داره آواز می خونه گوش میدم و لذت می برم.