diba39 :
هلما :
یه سنگ برداشتم زدم یه کوچولو بالاتر از شقیقش . اندازه یه گردو باد کرد و اون شروع کرد به گریه کردن منم گریم گرف . یه فیلم هندی شد که نگو . آخر سرم اون ازم معذرت خواهی کردش .
معذرت خواهی کردشو.....باعث ازدواج شد .با خبی و خوشی فیلم هندی به پایان رسید
ن بابا عاقا عشقش از دوران راهنمایی شکل گرفته وقتیکه میرفتم خونشون و منو مجبور میکرد باهاش فوتبال یا والیبال بازی کنم . خداییش بازیمم خوب بود .