دلداده :
اینو من یادم نیس از مامانم پرسیدم
یه سری رفتیم بیرون دوباره پارک بعد اجیم با داداشم سوار تاب شدن مامانم نمیزاش من برم منم صب میکنم تا مامانم ازم غافل شه میرم سراغشون اجیم داشته باسرعت تاب بازی میکرده من میپرم جلوش باکفش میره توچشمم
دلداده جون چشمت ،چشم سابق شد برات