سوار هواپیما هستید و خلبان میگه که موتورهای هواپیما از کار افتاده، لطفا سر جاتون بشینید و کمربند ها رو ببندید، میخوایم تلاش کنیم که روی کویر فرود بیایم، قطعا تکون های شدیدی خواهیم داشت و ممکنه کل هواپیما آتیش بگیره و نابود بشه. اما در بهترین حالت، بدنه هواپیما چند تکه خواهد شد و برای اینکه از هواپیما پرتاب نشید، لازمه که کمربند رو محکم ببندید. منتظر گزارش بعدی باشید.
و ادامه:
جزو معدود دفعاتیه که تنهایی سفر می کنم. دختری که سمت راستم نشسته از شدت ترس شروع می کنه به فریاد زدن.صدای جیغ دختر در میان هیایویی که تمام هواپیما رو فرا گرفته گم میشه. مچ دستش رو محکم می گیرم، طوریکه انگار دردش گرفته باشه دستش رو به سمت خودش می کشه. اما من دستش رو محکم تر فشار میدم و بلند می گم:"آروم باش، اینجوری حتما سکته می کنی"لحظه ای ساکت میشه ایندفعه آرومتر می گم"آروم باش، چیزی نمیشه" دختر که به ظاهر آروم شده دیگه فریاد نمیزنه اما چند لحظه بعد بغضش می ترکه و اینبار صدای هق هق گریه اش هست که در فضای هواپیما می پیچه. دستم رو پشت کمرش میذارم و به جلو خمش می کنم:" سرت بین دو تا دستات باشه محکم صندلی جلو رو بگیر" همزمان سر هواپیما به شدت پایین میره ، انگار که یه عقاب بزرگ به سمت زمین شیرجه بره. خودم هم سرم رو خم می کنم و صندلی جلویی رو محکم می چسبم. بعد از اون شیرجه ترسناک سر هواپیما کم کم بالا میاد ، بالا و بالاتر و همون زمان صدای زوزه موتورها قطع میشه. احساس می کنم در هوا شناور شدیم و با سرعت کمی به سمت پایین میریم. صدای خلبان: "آماده برخورررررد" و ببببببنگگگگگ....
در مورد اون سانحه چیز دیگه ای یادم نمیاد.