خانه
939K

من شما را به چالش دعوت میکنم!

  • ۱۶:۱۶   ۱۳۹۸/۵/۲۷
    avatar
    یک ستاره ⋆|2247 |1465 پست

    خب من تنها خاطره ایی که فعلا به ذهنم میرسه برمیگرده به عید ۹۸ . اونروز مثه همیشه همه آماده شدیم بریم عید دیدنی . اول از همه رفتیم دنبال همسرم تا با هم بریم . بعد رفتیم خونه پسر عموم اونجا نشسته بودیم که یک دفعه یک صدای مهیب و فوق العاده ترسناکی اومدش . همه نگاهاشون تو هم قفل شده بود . تا اینکه صدایه بعدی اومد . باد شدیدی میومد و هوا قرمز و مشکی میشد ینی قشنگ مرگ رو جلویه چشمامون میدیدم . تو این مدت من خیلی ترسیده بودم زلزله بشه . دیگه خلاصه زدیم تو فاز مسخره بازی که ترسمون تا حدودی از بین بره . من هعی میگفتم خدایا من هنو جهازم نو هستش هنو ازش استفاده نکردم خودت رحمم کن .‌بزار حداقل ازشون استفاده کنم . به قرآن گرون خریدمشون .و اینا میگفتمو دروغکی گریه میکردم . ههههه . اونطرف پسر عمم بلندگو برداشته بود از این فانتزیا شروع کرد ادا در آوردن .دیگه روده بر شده بودیم . حالا هروقت پسر عموم منو میبینه میخنده میگه جهازتو هنو استفاده نکردی . 😉😉😉

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
زیربخش
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان