بهزاد لابی :
اینم از امتیازات من، امیدوارم ریاضیم خوب بوده باشه. خوب نظرات توضیحی من :
نوشان : تخیلات خیلی خوبی کردی. نوع توصیف اقلیم و جا افتادم مردمش خیلی خوب بود. بعضی چیزا مثل تاریخ قدیم اقلیم ها هیچوقت به مسئله مهمی برای حل مسایل تبدیل نشد. تو هم مثل من با عجله مینویسی ایراداتی توی متنت دیده میشه. از حدود سنی شاه و اینکه چطور اسپارک که همسنش هست سالها قائم مقام پدر اسپروس بوده سر درنیاوردم. مسئله دریاچه ت حسابی گرفت.
فرک : از همه با علاقه تر و پرشور تر نوشتی. توی متنت دقت داشتی تقریبا هیچ ایرادی بهش وارد نیست در حد خودمون. خلق قاره های دیگه، باسمن ها، و کلا دید بازتر خیلی خوب بود. شخصیت پردازی خوبه اما بخش وفاداری و کیموتو خوب نیست. باورپدیری اینکه یه شاه حمله چندتا یاغی تو یه اقلیم دیگه رو فرصت مناسبی برای حمله به اون اقلیم بدونه خیلی منطقی نیست. نقاط اوج داستان به هر حال همین حمله بود که توی داستان تو اتفاق افتاد.
مهرنوش : چون یه قسمت هست و فقط داره حال و هوا رو میگه خیلی جاها مثل ارتباط با دیگران و تولید نقاط اوج رو من وسط گرفتم(به قول تو هر کسی یه روشی داره اینا رو من - نمیزنم چون مسیر هنوز کامل مشخص نشده). فعلا نوشتارت ایراداتی داره. شاه اکسیموس الان بهش نمیاد ازون شاهها باشه که شخصا راه بیفته اینطرف اونطرف زمین حاصل خیز پیدا کنه، بیشتر به شخصیت دارک اسلو میاد. بحث کتیبه ها و دیوارها و ... مهمترین بخشی بود که به قسمت اول روح میده. تو رو باید از صفحه های بعد درست قضاوت کرد.
خب این تناقضم خودم بهش اشاره کنم که بعدا دلیل حمله ام کشته شدن نفر مذاکره کننده ام توسط یاغی های شما اعلام شد، هم به پیشنهاد همکاریم جواب منفی دادید هم تعدادی از مذاکره کننده ها و محافظاشون کشته شدن ، شاردلم قاطی کرددیگه. چون قسمت اول فقط میخواستم بنویسم و دانش جنگی اصلا نداشتم که بعدا با مطالعه این مشکلم بهتر میشه