خانه
544K

کافه نویسندگان

  • ۱۷:۳۳   ۱۳۹۶/۷/۲۵
    avatar
    کاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    خوب نقد من :
    اول به طور کلی میگم که به نظر من این بخش از داستانمون که درگیری بین اقلیم ها بود و میتونست جذاب ترین بخش باشه، چون هماهنگ نبودیم به نظر من جز اینکه ذات جنگ یه کم هیجان داره اما خیلی زیاد پر از ایراد و ابهام هست. خیلی وقت ها گاف های بزرگی دادیم و برای اینکه از اول ننویسیم با همدیگه توافق کردیم که مثلا فلانی تو فلان بنویس و ... کلا همه ش همه دارن همدیگه رو غیرواقعی سوپرایز میکنن.
    اما نقد اشخاص
    ** فرک : تو و مهرنوش(زمان خودش بهش میگم باز) یه مشکلی که داشتید این بود که سعی کردید دنیا رو بدون هماهنگی دیگران همونطوری ببینید و نقاط ضعف و قدرت طرف مقابل رو جوری بنویسید که دوست دارید. برای همین تناقض زیاد شد. مثلا مهرنوش نوشته شمال دزرتلند(سما ماستران) از خوش آب و هوا ترین جاهای سرزمین دزرتلند هست، اما تو نوشتی بیابان کاملا بدون آب و علف هست اونجا که تحمل هر لحظه ش خیلی سخته و ... من خودم که نقشه رو نگاه کردم دو تافرض بود که با فرض دوم در مورد اقلیمم نوشتم.
    فرض اول اینه که این نقشه جهان باشه، در این حالت خط استوا میشه وسط نقشه و 1/3 بالا و پایینش که بیشترین بیابان ها هستن میفته تو سرزمین من و سیلور پاین که این طرح مردوده. پس این نقشه نیم کره شمالی هست پس طرفای درومانی میشه بیابانی که البته این به اکسیموس هم کشیده میشه و یک سوم جنوبیش نقریبا شبیه ماست. جنوب نقشه هم که میشه خط استوا در واقع که من اونجا رو جنگل های آمازون طور نوشتم در مورد وحشی ها که بخاطر اون جنگل ها و دریا اصلا ما اونجا رو گرفتیم.
    بازم نوشتی شرایط دزرتلند خیلی متزلزل بود که با روند داستان و باورپذیریش نیمخوند، یه جا نوشتی تو جنگ ماستران ورق داره به نفع سپاه ماستران برمیگرده که بعدش ما میفهمیم کلا 30 نفر رو کشتن که کشتن 30 نفر از اون سپاه عظیم عملا هیچی هست و حالا وارد جزییات الان نمیشم خواستی بعدا توضیح میدم، منطق جنگ کلا درست نیست اصلا. همینطور اینکه ما سعی کردیم تجارت رو با شما گسترش بدیم بخاطر ترسمون از شروع جنگ بوده، پس این اتفاقا باعث میشه که بیشتر حواسمون به کشور باشه و اینکه نوشتی تجارت رو زیاد کردیم و سربازامون رو بردیم خونه درست نیست. اینکه القاب و موناگ که شخص مهمی بود کلا از داستانت حذف کردی به نظرم خوب نبود و میشد زندگی موناگ رو ادامه داد تو سیاه چال یا هرجا که هست.
    نکات مثبت زیاد بود که از امتیازا مشخصه نثرت و توجه ت به جزییات و هدف داشتن و ...

    ** مهرنوش : اگه قسمت فرک رو بخونی توضیح دادم که انگار این دوره نگاه شما به داستان به شکل همون Game بیشتر بوده و نتیجه براتون از روند مهم تر شده بود. این باعث شد که حرفهاتون متضاد باشه و خیلی از سوپرایزهارو بذارید برای لحظه انتشار داستان و صفاتی رو به دیگران یا مکان ها نسبت بدید که الزامن درست نبوده.
    در بحث شخصیت پردازی به غیر از پلین و پایان که خیلی خوب هستن، شاه و همه افراد داستان کلا چهره هایی مبهم با اخلاق مبهم هستن بیشتر ابزار پیشبرد اهداف هستن انگار. مشخص نیست کانسیل دقیقا سلسله مراتبش چطوره. وقتی رییس سنا به سِر لوریس گفت که بخونه گزارشو اون به نظر شخص مهمی اومد اما دیگه وجود خارجی نداره. حضور دخترها هم بدون منصب مشخص توی کانسیل دوم در حالی که توی اولی نبودن عجیب بود. توی دومی عملا داشتن تصمیم سازی یا تصمیم گیری میکردن و تغییراتی ایجاد میکردن اما اصلا برای اولی دعوت نشده بودن که ایده به ذهن بالین رسید کلا به نظرم متناقض بود و کلا حضورشون بدون منصب مشخص فقط جهت آموزش خوب درنیومده بود.

    بعد از شروع جنگ چون برخلاف توافق توی کافه توی حمله شرکت کردی من از بخش تولید اتفاقات نمره کم کردم چون باعث بی نظمی داستان میشه اگه همه ش تکرار بشه. همینطور در قسمت های بعدی هم وقتی نقشه میکشن باز یه سری چیزا با هم نمیخونه، مثلا گفتی که 5 روز به ریورزلندی ها فرصت میدیم که از ماستران برسن به درومانی و قطعا ارتش دزرتلند تو این مدت نمیتونه برسه. این خوب با توجه به سرعت ارتش میزبان و فاصله کم پایتخت تا درومانی و لشکرکشی چند ده هزارنفری ریورزلند از پایتختشون به ماستران و ادامه ش به سمت درومانی به نظر غیر عادی میاد که ما تو این یکی دو ماه تا یه شهرمون نتونستیم بیایم اما دشمن از خونه شون تا وسط کشور ما اومد. این تناقضات و بحث های بعدش و اینکه تو کافه میگفتیم بریم یه جوری حلش کنیم باعث میشد که من هر بار نتونم قسمت درست خودم رو بنویسم و مثلا قبول کنم بیام از 3 هفته بعدش رو بنویسم و ... که کلا داستان رو جالب نکرده بود.
    توی بخش کتابی یا محاوره ای هنوز کامل جا نیفتاده اما از صفحه اول خیلی بهتر شده.
    نقاط قوت هم زیاده که تیتروار چندتاش میشه ریتم خیلی تند و زیبا، تعلیق های به موقع تو داستان، شخصیت دخترها و ...

    ** نوشان : به نظر من تو از نظر نوشتن بیشترین پیشرفت رو داشتی. متنت اصلا ایراد خاصی نداشت. تنها چیزی که از دست رفت همون رابطه کیه درو و بلاتریکس بود که رها شد یا من یادم نیست که رازشون رو برملا کرده باشی. ولی خوب داستان تو کمترین پستی و بلندی رو داشت در این صفحه و جذابیت بالایی نداشت. یعنی با ایرادات خیلی کم و باحال اما اتفاقات کم. استفاده ت از جادو خیلی باحاله خیلی خوشم اومد اینبارم که خوندم اصلا این اقلیم انگار یه جور دیگه ست که جالبه.
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان