خانه
542K

کافه نویسندگان

  • ۱۴:۳۴   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    کاپ عکاس برتر 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|11222 |5529 پست

    صفحه چهارم
    مهرنوش
    توصیف جو حاکم بر ارتش و سختی کار برای پایان رو خیلی خوب به تصویر کشیدی. توصیف بازی در چادر پایان خیلی خوب بود. جمله " چشمانشان از شدت هیجان و کنجکاوی گشاد شده بود" مردمک چشمشان گشاد شده بود که بازم به نظرم جمله قشنگ تری رو می تونستی جایگزین کنی(امتیاز کم نمی شه)
    اینکه کامو به محض اینکه از چادر خارج شد متوجه اوضاع شد و افراد گارد با تیرِ کمان کشته شده بودند –صدای فرود تیر یا ناله افراد تیرخورده- و صدای افراد در حال جنگ رو نشنیده بود از توی چادر باورپذیری رو کم کرد. کلا این صحنه که کامو قصد داشت 500 متر عقب عقب بره تا کمپ پیاده نظام و اینکه 200 نفر خودشونو با چاقو زهرآگین کشتن، تعداد کم افراد اکسیموس قبل از رسیدن پیاده نظام، باورپذیر نبود. (2 امتیاز کم میشه) خوندن کشته شده پایان و کامو برای خواننده غم لازم رو داشت.
    اینکه پایان موسس یا ایده پرداز مجلس سنا باشه از امتیاز شخصیت پردازی کم می کنه(1 امتیاز)
    اون دهان کف کرده چی می گه؟ " در این حالت زمان تمام حضار با صورت های برافروخته و دهان کف کرده "(امتیاز کم نمیشه)
    غم پلین رو خیلی خوب به تصویر کشیدی.
    اینکه خروج شاردل رو به اتفاقی که برای پایان افتاد ربط دادی باحال بود. پادشاهت از ابتدا تا انتهای داستان شخصیتش بر من پوشیده مونده ولی هر دفعه نمره کم نمی کنم اما توی این صفحه که نقش زیادی داره و مخصوصا داره راجع به احساساتش در مورد دختر کشته شده اش حرف میزنه امتیاز شخصیت پردازی کم میشه(1 امتیاز)
    توضیح ندادی چطور مرغ دانا رو فراخوانی می کنن با دعا ؟ کلا می تونستی این قسمت داستان رو بپرورونی و ازش یه تصویر خوب و به یاد موندنی بسازی و من نمی تونم امتیاز 9 به مجیکت بدم. چون خیلی ساده ازش گذشتی و امتیاز متوسط یعنی 6 رو به مجیکت میدم.
    - من از همه چیز در این جهان بجز چیزی که از ذهن تو می گذرد مطلع هستم شاه هزار آفتاب.
    - پس مرا در حل این موضوع راهنمایی کن ای پرنده ی دانا
    می گه من از چیزی که در ذهن تو میگذره بی خبرم بعد اون میگه حالا که میدونی موضوع چیه منو راهنمایی کن، (از نثرت باید امتیاز کم شه ولی تخفیف دادم چون باید نیم امتیاز کم می کردم که نمی شد. )
    ببین این جمله ، جمله کلیدیه " گفت بدان که راه را به یک اکسیموس نشان داده ام! " این جمله کاملا گنگه و تو باید مطمئن شی خواننده ات منظورتو فهمیده. از این جمله خیلی برداشتهای متفاوت میشه کرد. برای رفع ابهام میتونستی بگی به یک اکسیموس دیگر نشان داده ام. من خودم به شخصه بار اول اصلا متوجه اهمیت این جمله نشدم و فکر کردم که منظورش خودِ شاهه، یعنی راه رو بهت نشون دادم به شاردل حمله نکن! (از نثرت یک امتیاز کم شد)
    ماجرای تایرل خیلی خوب پرداختی، افشای خیانتشون هیجان خوبی داشت و نفس رو در سینه حبس می کرد آفرین
    در نهایت هم بگم وقتی شخصیت پردازی خوب نباشه نمره وفاداری به شخصیت پردازی هم کامل نمی تونه باشه. چون نمی دونم به چی باید وفادار باشی

    ویرایش شده توسط فرک (Ferak) در تاریخ ۳۰/۷/۱۳۹۶   ۱۴:۳۷
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان