خانه
542K

کافه نویسندگان

  • ۱۴:۵۸   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 

    صفحه چهارم
    مهرنوش
    توصیف جو حاکم بر ارتش و سختی کار برای پایان رو خیلی خوب به تصویر کشیدی. توصیف بازی در چادر پایان خیلی خوب بود. جمله " چشمانشان از شدت هیجان و کنجکاوی گشاد شده بود" مردمک چشمشان گشاد شده بود که بازم به نظرم جمله قشنگ تری رو می تونستی جایگزین کنی(امتیاز کم نمی شه)

    این اشاره رو مستقیم از ترجمه ی کتاب های مارک تواین قرض گرفتم، منظور گشاد شدن مردمک نیست منظور گرد شدن زیاد چشم هست.
    اینکه کامو به محض اینکه از چادر خارج شد متوجه اوضاع شد و افراد گارد با تیرِ کمان کشته شده بودند –صدای فرود تیر یا ناله افراد تیرخورده- و صدای افراد در حال جنگ رو نشنیده بود از توی چادر باورپذیری رو کم کرد. کلا این صحنه که کامو قصد داشت 500 متر عقب عقب بره تا کمپ پیاده نظام و اینکه 200 نفر خودشونو با چاقو زهرآگین کشتن، تعداد کم افراد اکسیموس قبل از رسیدن پیاده نظام، باورپذیر نبود. (2 امتیاز کم میشه) خوندن کشته شده پایان و کامو برای خواننده غم لازم رو داشت.

    اینجا برداشتت از نوشته ی من بکلی متفاوت هست، من در مورد شنیده شدن صداها چند لحظه قبل از ورود مهاجمین نوشته بودم ولی چون این یک شبیخون بوده این فاصله خیلی کم بوده، کامو در حال درگیری با بیشتر از 10 نفر داخل چادر چطور می تونسته به صداهای بیرون مثل فرود تیر و ناله توجه کنه؟!!

    200 نفر خودشون رو با چاقوی زهراگین نکشتند! کل مهاجمین 200 نفر بودند که اکثرشون در درگیری با گارد پایان یا لشکر پیاده نظام کشته شدند، کسانی که مجروح شده بودند و یا محاصره شده بودند و امیدی نداشتند برای جلوگیری از اسیر شدن خودشون رو کشتند که تعدادشون زیاد نبود. یک گارد محافظ 40 نفره در کنار یک ارتش کاملا طبیعی هست و بیشتر از این باورپذیر نبود و کامو بجز عقب نشینی به سمت کمپ پیاده نظام اصلا انتخاب دیگه ای نداشت!
    اینکه پایان موسس یا ایده پرداز مجلس سنا باشه از امتیاز شخصیت پردازی کم می کنه(1 امتیاز)

    من نگفتم که پایان موسس یا ایده پرداز بوده، نوشتم که پایان به تحقق این موضوع با توجه به جایگاهش در دربار خیلی کمک کرده.
    اون دهان کف کرده چی می گه؟ " در این حالت زمان تمام حضار با صورت های برافروخته و دهان کف کرده "(امتیاز کم نمیشه) دهان کف کرده ناشی از هیجان در خیلی از رومان ها تکرار شده، یکیشو می تونم بهت نشون بدم.
    غم پلین رو خیلی خوب به تصویر کشیدی.
    اینکه خروج شاردل رو به اتفاقی که برای پایان افتاد ربط دادی باحال بود. پادشاهت از ابتدا تا انتهای داستان شخصیتش بر من پوشیده مونده ولی هر دفعه نمره کم نمی کنم اما توی این صفحه که نقش زیادی داره و مخصوصا داره راجع به احساساتش در مورد دختر کشته شده اش حرف میزنه امتیاز شخصیت پردازی کم میشه(1 امتیاز)

    در مورد کمبود شخصیت پردازی برای شاه اکسیموس حق با شماست ولی باید به این موضوع توجه کنی که برخلاف داستان شما ، در داستان اقلیم اکسیموس شاه شخصیت اول داستان نبوده تا حالا
    توضیح ندادی چطور مرغ دانا رو فراخوانی می کنن با دعا ؟ کلا می تونستی این قسمت داستان رو بپرورونی و ازش یه تصویر خوب و به یاد موندنی بسازی و من نمی تونم امتیاز 9 به مجیکت بدم. چون خیلی ساده ازش گذشتی و امتیاز متوسط یعنی 6 رو به مجیکت میدم.

    من موضوع فراخوانی رو هم عمدا مجیک نوشتم برای اینکه حال و هوای خوبی به داستان بده و ضرب آهنگ رو کند نکنه که قضاوت در مورد موفق بودن این روش اجرا به عهده ی شماست.
    - من از همه چیز در این جهان بجز چیزی که از ذهن تو می گذرد مطلع هستم شاه هزار آفتاب.
    - پس مرا در حل این موضوع راهنمایی کن ای پرنده ی دانا
    می گه من از چیزی که در ذهن تو میگذره بی خبرم بعد اون میگه حالا که میدونی موضوع چیه منو راهنمایی کن، (از نثرت باید امتیاز کم شه ولی تخفیف دادم چون باید نیم امتیاز کم می کردم که نمی شد. )

    این اصلا تناقض نیست، منظور شاه این بود که از ماوقع خبر داری یا نه؟ که طبیعتا خبر داشت، ولی از اینکه شاه به شاردل مشکوک بود خبر نداشت و شاه اینو مستقیم پرسید.

    در واقع شاه راه برون رفت از اون بحران رو می خواست که بحران کاملا برای مرغ دانا روشن بود.

    نقطه ضعف اصلی این بود که وجود مرغ دانا و توانایی مجیکش رو معرفی نکرده بودم.
    ببین این جمله ، جمله کلیدیه " گفت بدان که راه را به یک اکسیموس نشان داده ام! " این جمله کاملا گنگه و تو باید مطمئن شی خواننده ات منظورتو فهمیده. از این جمله خیلی برداشتهای متفاوت میشه کرد. برای رفع ابهام میتونستی بگی به یک اکسیموس دیگر نشان داده ام. من خودم به شخصه بار اول اصلا متوجه اهمیت این جمله نشدم و فکر کردم که منظورش خودِ شاهه، یعنی راه رو بهت نشون دادم به شاردل حمله نکن! (از نثرت یک امتیاز کم شد)

    اتفاقا این به نظر خودم نقطه ی عطف داستان بود و باعث شد برگشتن دارک اسلو استار به داستان کاملا سورپرایز باقی بمونه، اینجا کاملا عمدا این موضوع رو واضح توضیح ندادم. بعدا در سیزن آینده شاه به این جمله ی پرنده اشاره می کنه که در ذهنم ساخته شده ولی اگر الان بگم داستانم لو می ره 10
    ماجرای تایرل خیلی خوب پرداختی، افشای خیانتشون هیجان خوبی داشت و نفس رو در سینه حبس می کرد آفرین
    در نهایت هم بگم وقتی شخصیت پردازی خوب نباشه نمره وفاداری به شخصیت پردازی هم کامل نمی تونه باشه. چون نمی دونم به چی باید وفادار باشی

    در مورد ضعف در شخصیت پردازی حق با شماست با اینکه در مورد پلین، پایان و دارک اسلو استار از همین صفحات سعی کرده بودم بیشتر به شخصیت پردازی بپردازم.

    زیباکده

    خیلی ممنونم که به جزییات پرداخته بودی.

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان