خانه
542K

کافه نویسندگان

  • ۱۶:۴۶   ۱۳۹۶/۷/۳۰
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|10427 |5772 پست

    نقد صفحه ی پنجم:

    نوشان:

    نوشان جون حضور اسپروس برای عیادت و همینطور فضا سازی خوب بود.

    جایی که اسپروس به شارلی گفت که بی خبری از شما برای دربار رومل گودرزیان تولید تنش و اضطراب کرده! جایی قبلا بهش اشاره نشده بود گرچه طبیعی بود که اینطور باشه.

    این چیزی که می نویسم ایراد نیست ولی پیشنهادی بود که به نظرم رسید، به نظر من طبیعی بود که بعد از آزاد شدن شارلی و آداکس، هم این دو نفر موضوعات مهمی از ماجرای دزدیده شدنشون برای تعریف داشته باشند و هم اسپروس و سایر اعضای ارشد سیلورپاین بخوان سوالات مهمی در این باره بپرسن و اطلاعات مهمی بدست بیارن بخصوص که قبلا نوشته بودی که شارلی به زبان آنها تسلط داشته، این سوژه می تونست جذابیت زیادی از رازهایی که برملا می شد بوجود بیاره که بهش پرداخته نشد.

    موضوع غارت و آتش زده شدن شهر جالب بود گرچه با افزودن جزییات می تونست بهتر باشه، مثلا در مورد والی شهر و سپاه داخل شهر چیزی نوشته نشده بود و معنیش این بود که اگر اونجا نمی رفتن هیچ وقت متوجه این موضوع نمی شدند که یکم به باورپذیری داستان صدمه رده بود.

    توصیف برگشت اسپروس خوب بود ولی هنوز بعضی از جزییات مربوط به دلبان ها برای من نامعلوم باقی مونده، مثلا چرا وقتی دلبان اسپروس در کنارش می دوید باعث دلگرمی بود و اگر در کنار اسپروس نمی دوید و برنمی گشت اصولا چه حالت های دیگه ای وجود داره؟ اگر یکمی توضیح بدی عالی می شه.

    توصیف مهمانی برایی انتخاب سفرا خوب بود و بخصوص اون جایی که یک نجیب زاده ی مست اسپروس را به ترسو بودن متهم کرده بود و ملازمانش او را به بیرون هدایت کردند عالی بود و مشخصا صحنه هایی شبیه به یک فیلم باورپذیر قدیمی و پرخرج رو به یاد آدم میاورد، خیلی خوب بود.

    اون صحنه ی توقف کالسکه و بالا آوردن نجیب زاده به نظرم اضافی بود و بهتر بود بعد از خارج شدنش فراموش می شد و به اتفاقات داخل سالن پرداخته می شد.

    در قسمت بعدی یکمی شتابزده به موضوعات پرداخته شده و به نظر می رسه که وظایف هر یک از سفرا سرسری و بدون هدف خاصی نوشته شده یا لااقل من اینطور برداشت کردم

    اینکه 3 نفر به باسمونیا در آنسوی اقیانوس فرستاده بشن و هر هفته گزارش بفرستند تقریبا امکانپذیر نیست و به باور پذیری داستان لطمه زد

    به نظرم این قسمت خیلی به خوبی قسمت قبلی در نیومده بود.

    فرک جون در داستان اول و پاراگراف اول به چندین موضوع با سرعت زیاد پرداختی که خیلی به هم مرتبط نبودند و من برای اینکه بفهمم چی شد چندین بار این پاراگراف رو خوندم و احساس می کنم که یکم به روانی نثر صدمه رده 

    فرک جون در کل قسمت اول تو پر از قسمت های پراکنده ی درخشان بود ولی ارتباط خیلی ضعیفی بین قطعات وجود داشت و کات کردن مسیر داستان و پرداختن به موضوع بعدی رو خوب مدیریت نکرده بودی با اینکه معلوم بود در مورد خیلی از جزییات تحقیق کردی و خیلی خوب در موردشون توضیح داده بودی.

    در قسمت دوم واقعا عالی نوشتی، توصیف وضعیت مادونا و مجیک کیموتو و همینطور مکالمه ای که اتفاق افتاد خیلی خوب بود

    اما هنوز هم موضوع خیانت کیموتو به تکاما و نوع پیوستنش به شاردل خام هست و جا داره که بیشتر بهش پرداخته بشه که باور پذیر باشه

    فرک جون قسمت رسیدن گلوری به ملکه و روبرو شدنش با موضوع زایمان ملکه هم خیلی خوب بود.

    بهزاد:

    آقا بهزاد این قسمت که نوشته بودید نثر خیلی بهتری نسبت به صفحه ی قبل داشت.

    با اینکه نقطه ی اوج بخصوصی نداشت در قسمت اول ولی کاملا جذاب بود

    تنها چیزی که در قسمت اول به نظرم رسید این بود که این شک رو مطرح کردید که مهاجمین به کمپ پایان تا روز قبل از حمله جزو افراد ارتش شمالی اکسیموس بودند که این موضوع نمی تونه باورپذیر باشه چون در این صورت بعد از حمله به سرعت شناسایی می شدند و یا لااقل کم شدن حدود 200 نفر از افراد ارتش به سرعت توجه ها رو جلب می کرد ولی چون به عنوان یک حدس گفته شده خللی به داستان وارد نکرده.

    معرفی سم جدید خیلی خوب بود.

    در این قسمت جدید هم انسجام خوبی وجود داشت و مسیر داستان خوب جلو رفت و بدون نقطه ی عطف بخصوصی کلیت داستان جذاب بود.

    ویرایش شده توسط مهرنوش در تاریخ ۳۰/۷/۱۳۹۶   ۲۲:۱۷
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان