نوشان :
مهرنوش تو اين فصل مطالب مربوط به سرزمينت خيلي هيجان انگيزه و ايده پردازي تو هم معركه ست شخصا هيجان زده ميشم از خوندن قسمتهاي اكسيموس ولي يه موضوعي هست اونم اينه كه فكر ميكنم بخاطر حجم بالاي مطالبي كه ميخواي بگي هي خودت خلاصه ميكني داستانتو
نكن اين كارو با فراغ بال توضيح بده شده سه صفحه ورد هم بشه يا حتي بيشتر . بزار خوب هيجان زده بشيم . قشنگ داستانت جا داره بهش پرداخته بشه. خلاصه نكن
آره دقیقا، اصلا نمی شه به جزییات بپردازم
خودم وقتی این قسمت رو نوشتم و خوندم اول تصمیم گرفتم پاکش کنم و بهش جزییات اضافه کنم ولی اینجوری فکر کردم که همه ی داستان می شه اکسیموس و یکمی لوس می شه، برای همین تصمیم گرفتم که همینجوری نگهش دارم تا اتفاقات سایر کشور ها و بخصوص جنگ شروع بشه و بعدش با جزییات بیشتر بنویسیم، با اینحال هنوز خیلی از اتفاقات اکسیموس مونده و اگر همه موافق باشند شاید من مجبور شم چند قسمت پشت سر هم بنویسم، لطفا نظرتون رو بگید، ممنون