مهرنوش :
بهزاد لابی :
قسمت
|
نویسنده
|
امتیاز
|
30 |
مهرنوش |
عالی/خیلی خوب/خوب/متوسط/ضعیف
|
نقاط قوت:
1- پیشرفت داستان در همه بخش ها خیلی خوب بود
2- هیجان کافی و ریتم مناسب
|
نقاط ضعف:
1- گفتگوی پلین و دارک اسلو، منو دچار مشکل کرد. اینکه دارک اسلو بعد از تحویل کتیبه و حرکت از پایتخت به سمت پلین، بازم از هیچ چیز خبر نداشته باشه عجیبه. یه جوری گفت چه اتفاقی افتاده و پلین گفت پس بی خبری که انگار واقعا اینطوره. اگه اینطور باشه ایراد منطقی داره. اگه اینطور نبوده ایراد نوشتاری. در ضمن من متوجه نشدم حالا بلاخره از هیچی خبر نداشت و توی همون دیالوگ ها تصمیم گرفت بره جافری رو نجات بده، یا این بخش ایراد نوشتاری داره
|
جریان داستان اینطوری بود که دارک اسلو خواسته بود در جریان ماموریتش در جریان اخبار جنگ قرار نگیره، وقتی داشت دنبال کتیبه دوم می رفت متوجه شد که پلین به عنوان فرمانده ارتش جنوبی می ره کارتاگو، ولی جریان آزادی جافری برنامه ریزی داشت، یجایی امپراتور در حضور هر 2 گفت هیچ وقت یک اکسیموس پشت سر فراموش نمی شه، دارک اسلو می خواست ببینه که اگر می تونست کتیبه سوم رو هم پیدا کنه که بره دنبالش ولی اگر نمی تونست خوب اولویت بعدی نجات جافری بود.
آره ولی اینجا که پلین رو سوپرایز میکنه به گفته خودت دیگه کتیبه دوم رو گذاشته سر جاش و همینطور که اینجا برای فرک توضیح دادی بدیهیه. تازه رفته پایتخت، اخبار جدید رو گرفته و گزارش کارش رو داده، بعد اومده پلین رو سوپرایز کرده. برای همین گفتم.
اینو برای توضیح به فرک گفتی : اینجا از نوشتن این موضوع صرف نظر کردم که دارک اسلو با کشتی به پایتخت برگشت و اونجا بعد از دریافت اطلاعات به بوگوتا رفت، فکر کردم بدیهی هست چون نمی خواستم از سمت دارک اسلو بنویسم، جوری نوشتم که از دید پلین سورپرایز باشه.
که به نظر منم باید اینطور باشه داستان.