بهزاد لابی :
خوب اینم ازون چیزایی هست که باید همه سرش توافق کنن.
اول کلیت چیزهایی که تقریبا قبلا توافق شده :
ارتش ما یه شکست نسبتا سنگین در حد 15-20 هزار کشته توی کشور اکسیموس میخوره، قبل از اینکه نیروهای ریورزلند برسن.
نیروهای ریورزلند جایی لب مرز ما به ارتش اصلی ما که عقب نشینی کرده ملحق میشه توی قلعه ای. ارتش بزرگ اکسیموس که به نظر توقف ناپذیر میاد چند بار سعی میکنه دژ رو نابود کنه و در حمله ای که فکر میکنن خیلی حیاتیه، دومین جادوگر ما میاد و سپاهشون که خیلی همه متراکم و نزدیک هستن و حواسشون به همچین چیزی نیست رو حسابی به هم میریزه و توی 2 ساعت کن فیکون میشن و خر تو خر میشه. اکیسموس هم حسابی میترسه و فکر میکنه این جادوگرا نامحدود هستن و میترسه که باز حمله کنه. چون هم تعداد ارتش ها برابره هم فکر میکنن با کلی جادوگر روبرو هستن. در این بین اتفاقات فرا قاره ای داره میفته و کم کم دشمن اصلی ما مشخص میشه که آخر فصل میفهمیم که داره جنگ جهانی بین 3 قاره اتفاق میفته.
این وسط نوشان باید بگه که کمک ما برای کودتا علیه آکوییلا رو میپذیره یا نه. اینکه آکوییلا توی سیزن 3 شکست میخوره یا نه، لازم نیست توافق کنیم چون به کسی صدمه ای نمیزنه. اما اگه مثلا آکوییلا بخواد از شمال به ما که به ملکه امان دادیم و گذاشتیم کیه درو از کشتی های ما استفاده کنه حمله کنه، دوتایی حلش میکنیم بین خودمون. اتفاق مهمی نیست.
بقیه چیزا مثل قضیه آندریاس و مادونا و کلی چیز دیگه، میشه یواشکی طرفین توافق کنن که شیرینی داستان از بین نره.
فقط نحوه پردازش دشمن بزرگی که موجودیت قاره ما رو تهدید میکنه خیلی مهمه که فصل چهارم دلایل زیادی برای صلح و هیجان جنگ سخت داشته باشیم.