فرک (Ferak) :
مهرنوش :
بچه ها بلاخره یه قسمت نوشتم ولی فرصت ندارم خودم بخونم اگر مشکلی داشت لطفا زود اطلاع بدید.
مهرنوش جون آفرین، صد آفرین
من خیلی این قسمتت رو دوست داشتم انگار وقتی توی عجله می نویسی داستانت جالب تر میشه...چند بار تا حالا اینو دیدم
به نظر من که عالی بود. فقط بخوام یه نکته کوچیک بگم که هیچ از ارزشهات کم نمی کنه اونجا که سر جان صداش رو بالا و پایین می برد توی چادر نیاز داشت داستان وار تر و توصیفی تر بنویسی الا یه جوری بیشتر انگار توضیحات نمایشنامه هست که هنرپیشه بدونه کجا بره بالا بیاد پایین ولی من به عنوان خواننده اینو حس نمی کردم میشد مدل توصیفی قشنگ تر بشه.
ممنون فرک جون، راستش من ایندفعه خیلی سعی کردم که جلوی طولانی شدن داستانم رو بگیرم، احساس کردم توضیحات و توصیفات بیشتر کمک کمی می کنه ولی کلیت داستان رو از سرعت می ندازه و از حوصله ی خواننده خارج می شه.
الان دوباره خوندم و به این نتیجه رسیدم که اگر بخوام بهترش کنم حداقل دو پاراگراف اضافه می شه و ارزشش رو نداره.
فقط یکی دو تا تغییر کوچیک برای روون تر شدن جملات دادم.