خانه
539K

کافه نویسندگان

  • ۱۲:۲۳   ۱۳۹۷/۹/۱۷
    avatar
    کاپ آشپزی 
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|26985 |15939 پست
    زیباکده
    فرک (Ferak) : 
    سلام
    منم از این سرماخوردگی این روزا بی نسیب نبودم واسه همین بار اول که داستان رو خوندم تمرکز لازم رو نداشتم و الان مجدد خوندم.
    اول بگم در کل داستان خوبی نوشته بودی بهزاد آفرین. فقط چند نکته و سوال: فکر می کنم مدل نوشتنت رو تغییر دادی و بعضی جاها سبک جدید نویسندگیت باعث میشه مطلب رو درست متوجه نشم. اول بگو که این تغییر چی هست و چرا این تغییر رو دادی تا با فهمیدنش بهتر بتونم ارتباط برقرار کنم و اگه نقدی داشتم بگم تا این روشت جا بیفته. ببین من این سه قسمت داستانت رو نتونستم بفهمم منظورت چی بود ، لطفا توضیح میدی
    1-اما متاسفانه همیشه مورد جاری تبدیل به مهم ترین مورد در تاریخ، برای انسان ها میشه.
    2-اونجایی که با شوخ طببعی آندریاس می گه سیمون و بعد سیمون با همون لحن می گه نیکلاس
    3-سپس رو به اروین کرد و گفت : برای شما.
    و در نهایت ممنون که طبق برنامه نوشتی و تاخیر نکردی.
    زیباکده

    در مورد سبک داستانم یه سری تغییرات آگاهانه ست، یه سری هاش نه. در مورد اونجاهایی که سوال پرسیدی خیلی به سبک داستان نویسیم مربوط نمیشه، احتمالا خوب ننوشتم که نفهمیدی و سوال پیش میاد. اما تغییر اصلی توی سبکم اینه که سعی کنم اتفاقات در خلال جریانات به داستان اضافه بشن. مثلا هر بار فرماندها تو اتاق نباشن که پیک یه خبر مهمی رو میاره. در جریان اتفاقات روز اون خبرها رو هم اعلام کنم. یا وارد جزییات تصمیمات نشم، اعلامشون کنم و بعدا بهشون بپردازم.

    ولی در مورد جاهای گنگ :

    1- اینو گفت که یعنی مثلا وقتی درگیری های کوچیک باعث جنگ توی قاره ما شد، اون اتفاقات کوچیک چون اتفاق بزرگتری در جریان نبود، برای ما شده بود مهم ترین اتفاقات تاریخی. اما مثلا اگه خطر باسمن ها رو جدی میگرفتیم، شاید اولویت ها و سیاست ها کلا تغییر میکرد. همچین چیزی. یعنی همیشه اولویت اول حتی اگه خیلی مهم نباشه، چون اولویت اوله میشه بزرگترین چالش روز. مثال روزمره ش، مثلا فرض کن توی محل کارت آسانسور طبقه شما خرابه باید بری طبقه بالا و از پله بیای پایین. این میشه معزل، اما یهو یه اتفاق مهمتری میفته که اون میشه یه چیز خیلی عادی و پیش پا افتاده. (کاری ندارم که درسته یا غلط این نوع طرز برخورد با مسایل)

    2- آندریاس با شوخ طبعی نگفت، سیمون با شوخ طبعی ادای آندریاس رو دراورد. وقتی آندریاس همه حرف هاش رو زد خطاب به لابر و بعدش گفت سیمون، با لحنی گفت که یعنی سیمون این تمجید ها و تشکر ها، شامل حال تو هم میشه. سیمون هم ادای آندریاس رو دراورد و آخر حرفاش رو به نیکلاس با لحنی گفت نیکلاس که یعنی با تو هم هستم.

    3- یعنی داشت به سیدنبرگ میگفت که تو میتونی تاریخ ساز بشی، بعد به اروین گفت هر دوتون میتونید. یعنی این پروژه مشتری برای هر دو نفرتونه و به همکاری جفتتون برای انجام موفقش نیازه.

    خیلی ممنون 17

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان