مهرنوش :خوب منم خوندم و خیلی خوشم اومد، آفرین نوشان جون، منم با بهزاد موافقم و به نظرم یهو فاز نوشتنت به سمت بهتر شدن عوض شده! همینو ادامه بدهفقط یک چیزی که پیشنهاد می کنم اصلاحش کنی اینه که:از اونجایی که گفتی اخبار جنگ به شینتا درست نمی رسه و از باسمنیا میاد و خیلی با تاخیره، اینکه خودش پیشنهاد کنه که بره قاره شرقی خیلی منطقی نیست!پیشنهادم اینه که اونجا بنویسی که شینتا خیلی مایوس بود و همش فکر می کرد رفته به حاشیه و تو فکرش می خواست بره به شرق حمله کنه و از فرمان سرپیچی کنه که البته توانشو نداشت(همینطور که نوشتی) که یهو یک نامه از پدرش دریافت می کنه که می گه کل قاره شرقی از جمله پایتخت میسالاها به دست ارتش اکسیموس و آرگون سقوط کرده و لازمه با 30.000 سرباز زبده که از ارتش برادرش براش ارسال شده به اونجا بره و دشمن رو شکست بده.
اصلاحات انجام شد.